یه پسر

یه پسر دهه هفتادی که کلی آرزو داره و داره تلاش می‌کنه با کمک خدا بهشون برسه... توی این مسیر خاطرات خوب و بد اش رو اینجا می‏‌نویسه

یه پسر

یه پسر دهه هفتادی که کلی آرزو داره و داره تلاش می‌کنه با کمک خدا بهشون برسه... توی این مسیر خاطرات خوب و بد اش رو اینجا می‏‌نویسه

تجربه واکسن زدن من

یه مدت خواهرم مریض بود و سرفه های شدیدی میکرد. به خاطر همین صبر کردم که مریضی اش خوب بشه. چون میترسیدم که من هم ناقل باشم و زدن واکسن حالم رو بدتر کنه. اگرچه معلوم شد که مریضی خواهرم یک نوع ویروس بوده نه کرونا.
تصمیم گرفتم که برم واکسن بزنم. توی کانال های تلگرامی نوشته بودن که سینوفارم تائیدیه نداره و نمیشه باهاش به کشورهای دیگه رفت و اگر هم بشه باید چند روز قرنطینه بشین. به خاطر همین دنبال مراکزی بودم که آسترازنکا میزنن. کلی گشتم تا بلاخره چند جا رو پیدا کردم که آسترا میزنن.

قبلش تو نت خونده بودم که واکسن آسترازنکایی میزنن روش کره ای و چینی نوشته شده. و گفته بودن که از روسیه اومدن.
خلاصه صبح ساعت 10 با بابام رفتم و اتفاقا خیلی هم خلوت بود. وقتی رفتم برای تزریق، روی شیشه ویال واکسن رو دیدم که بر خلاف صحبت بقیه به انگلیسی آسترازنکا نوشته بود. مثل اینکه میگفتن هر شیشه ویال رو به 10 نفر میزنن. دکتره هم گفت که هر 6 ساعت یک استامینوفن بخور.

تا شب خوب بودم. ولی وقتی میخواستم بخوابم انگار که تمام دردهای عالم اومده بود سراغم. سر درد و حالت تهوع خفیف داشتم ولی تب و لرز ام شدید بود. تقریبا تا خود صبح نخوابیدم. صبح که بیدار شدم بهتر شدم و وقتی که یک استامینوفن خوردم حالم تا شب بهتر شد خدا رو شکر.