یه پسر

یه پسر دهه هفتادی که کلی آرزو داره و داره تلاش می‌کنه با کمک خدا بهشون برسه... توی این مسیر خاطرات خوب و بد اش رو اینجا می‏‌نویسه

یه پسر

یه پسر دهه هفتادی که کلی آرزو داره و داره تلاش می‌کنه با کمک خدا بهشون برسه... توی این مسیر خاطرات خوب و بد اش رو اینجا می‏‌نویسه

خسته ام :(


همیشه که نباید عکس توضیح داشته باشه
فقط اومدم اینو بگم که:
خسته تر از آنیم که می پنداری...

نوشتن پایان نامه


توی پست قبلی نوشتم که داستانم با استاد راهنمام چی شد!
بعد با خودم گفتم که باید یه کاری انجام بدم. چون با اینکه حق با من بود، ولی دیدم که استادم ناراحته و این ممکنه بعدا تو ریکام گرفتن اذیتم کنه. خلاصه تصمیم گرفتم که بعد از اینکه پایان نامه ام رو نوشتم روی یه مقاله دیگه کار کنم
شنبه ساعت 8 ونیم رفتم دانشگاه. همون لحظه هم استادم اومد. دیگه رفتم تو اتاقش رو بحث رو باز کردم. بهش گفتم که استاد اون حرفی که شما زدی که کار من اخلاقی نیست، خیلی بهم برخورد و توقع داشتم که موقعیت منو درک کنین. قشنگ براش توضیح دادم که اگه من فروردین و اربیهشت دفاع کنم، اگه امسال اپلای کنم، جوابای پذیرش حول و حوش همون فروردین میاد و حتی اگه من پذیرش هم بگیرم به خاطر اینکه سرباز میشم نمیتونم از کشور خارج بشم.
بهم گفت که آره راست میگی ولی اینکه تو میگی هیچ کاری نمیخوای بکنی تا شهریور که میخوای دفاع کنی قابل قبول نیست
گفتم نه منظورم این نبود که هیچ کاری نمیخوام بکنم. من میگم اول پایان نامه رو بنویسم و خیالم راحت بشه و بعد شروع کنم به مقاله جدید
گفت که نه تو اینو نگفتی و جلسه ضبط شده برو نگاه کن
گفتم شاید اینو نگفتم ولی منظورم همین بوده و به خاطر همین اومدم که این سو تفاهم رفع بشه
گفت که منم منظورم این بود که اول پایان نامه رو بنویسی بعد شروع کنی به کار دیگه. چون تو که میخوای شش ترمه دفاع کنی، به استاد راهنما گیر میدن که فلان دانشجو چرا اینقدر طول داده کارشو و حتما استاد راهنما پیگیر کار دانشجوش نبوده و فلان و .........و برای من هم بد میشه.
گفتم خلاصه اگه چیزی بود من عذرخواهی میکنم . و ازش خواستم که مهلت نوشتن پایان نامه رو برام بیشتر کنه و دو ماه بهم فرصت بده. 
اونم گفت باشه تا 23 فروردین بهت فرصت میدم
و تمام

کلا استاد راهنمای من آدمیه که میخواد یه کار سریع انجام بشه. به خاطر همین برای همه کاراش ددلاین تعیین میکنه.
به خاطر همین این روزا دارم متن پایان نامه رو شروع میکنم به نوشتن. اول خواستم که از یکی از پایان نامه که هم موضوع منه کمک بگیرم و جملات اش رو پارافریز کنم ولی بعد دیدم که خیلی نمیتونم کلمات رو عوض کنم
بعد به نکته ای که پی بردم این بود که قبل از جلسه دفاع باید پایان نامه ات رو تو سایت ایرانداک برای بررسی همانند جویی آپلود کنی و گزارش سرقت ادبی بگیری. به این صورت که متن پایان نامه ات نباید بیشتر از 30 درصد تشابه داشته باشه. 
به خاطر همین ترسیدم که ممکنه سرقت ادبی پیش بیاد و گرفتار بشم. به خاطر همین پایان نامه دوستم روفراموش کردم و میخوام که خودم متن اش رو بنویسم. 
برای اینکار امروز یه سری کتاب های انتشارات معروف که به انگیسی هست رو پیدا کردم و میخوام بخش هایی از اون کتاب ها رو به فارسی ترجمه کنم.
حالا ببینم چقدر میتونم روزی ترجمه کنم.

پی نوشت: کلی گشتم که عکس مربوط به حال و هوای این روزام پیدا کنم. این عکس از هواپیما خیلی به دلم نشست. 

موجودی به نام استاد راهنما


یعنی واقعا این استاد راهنما ها به نظرم جزو منفور ترین آدم های کره زمین هستند.
باز یه داستان دیگه داشتم. قضیه از این قراره که من یک ماه و نیم پیش مقاله ام رو نوشتم و برای ریوایز دادم به استاد راهنمام. بعد دو هفته دیدم که خبری نشد. چون  استاد راهنمام خیلی بهم فشار میاورد که زودتر تکمیل اش کن. بعد دو هفته بهش پیام دادم که چی شد مقاله رو نگاه کردی؟ گفت نه سرم شلوغه تا دو هفته دیگه نگاش میکنم. خلاصه دو هفته گذشت و بهم پیام داد که استاد آمریکاییه مقاله ات رو ریوایز کرده و اونا رو اصلاح کن. گفتم باشه. بعد 3-4 روز تمام اصلاحات رو انجام دادم. بعد وقتی که براش فرستادم گفت که حالا بیا جلسه بذاریم که خودم ریوایز کنم. یعنی ببینید که این آدم بعد یک ماه و نیم مقاله منو نگاه هم نکرده و بعد تازه میخواد با من جلسه بذاره که به صورت آنلاین مقاله منو اصلاح کنه. درحالیکه اون استاد امریکاییه که اصلاحات رو برام نوشته بود اینقدر مرتب اینکار رو کرده بود که من کیف کردم واقعا.
گفتم باشه بیا جلسه بذاریم.
بعد سه تا چهار تا جلسه کل 10 صفحه مقاله رو اصلاح کردیم با هم تا قضیه دیروز که پیش اومد.
آخر جلسه چهارم بودیم که گفت آقای فلانی تا الان کارت خوب بوده و حیفه که متوقف بشی. بیا یه کار دیگه رو شروع کن!
تو ادامه عین مکالمات مون رو مینویسم:

استاد: بیا یه کار دیگه رو شروع کن!
من: استاد اگه من قبلا هم بهتون گفتم که دوست دارم وقتم رو زبان بذارم
استاد: باشه نوشتن مقاله هم یه جورایی تمرین رایتینگ زبانه
من: بله استاد ولی راتینگ تافل با نوشتن مقاله خیلی فرق میکنه
استاد: باشه اگه نمیخوای کار کنی زودتر فارغ التحصیل شو و بعد عید دفاع کن که من بتونم یه دانشجوی دکترا بگیرم
من: آخه تاریخ فارغ التحصیلی رو روز دفاع میزنن استاد!
استاد: با توجه به اینکه میخوای شهریور دفاع کنی باید یه کاری بکنی و بیکار نباشی
من: میخوام متن پایان نامه رو بنویسم و بیکار نیستم
استاد: آخه تو هم میخوای کارت راه بیفته و هم کار نکنی و هم دیرتر دفاع کنی و همه چیو با هم میخوای
من: من نمیگم که نمیخوام کار کنم، میخوام بشینم متن پایان نامه رو بنویسم
استاد: آقای فلانی این کارت از نظر اخلاقی درست نیست ولی از نظر قانونی درسته ها. ولی از نظر اخلاقی نه!
من: آخه شما یه جوری میگین کار نمیکنم انگار اصلا هیچ کاری نمیخوام بکنم. نوشتن پایان نامه هم کار محسوب میشه دیگه!
استاد: اوکی. کاری نداری؟ (با حالت بی حوصلگی و عصبانیت)
من: نه براتون متن نهایی مقاله رو می فرستم
استاد: باشه. هم PDF و هم فایل لاتک و هم فایل شبیه سازی رو بفرست و یه ویدئو بفرست که چجوری شبیه سازی رو ران میکنی(در این حد پرته)
من: باشه میفرستم امروز براتون

بعد این مکالمات تو تلگرام بهم پیام داده که لطفا متن پایان نامه رو تا 20 اسفند تکمیل شده برام ارسال کن! 
واقعا نمیدونم فازش چیه و برای چی میخواد. من که میخوام شهریور دفاع کنم
معلوم بود که عصبانیه از اینکه من میخوام دیر دفاع کنم و نمیتونه یه دانشجو دیگه بگیره. چون اینا با گرفتن دانشجو خیلی پول بهشون میدن به خاطر همین میخواد.
واقعا من تو این مدت براش دانشجو درجه یکی بودم. براش مقاله درجه یک نوشتم و اون وقت میاد این حرفا رو بهم میزنه. بارها به خودم گفته که تو از دانشجوهای شریف هم بهتری. درحالیکه خودش هیچ کمکی بهم نکرده. از صفر تا صد کار رو خودم انجام دادم. خودم ایده زدم، خودم شبیه سازی کردم و خودم مقاله رو نوشتم و اون بعد یک ماه و نیم اومده بدون اینکه به مقاله ام نگاه کنه به صورت جلسه های نیم ساعته به خودش زحمت داده مقاله رو بخونه! با وجود اینکه خودش میدونه این مقاله یکی از مقالات خوب میشه و تو ژورنال خوبی چاپ میشه.

واقعا بعد حرف زدن باهاش اعصبام خرد شد. هر کاری برای این استاد راهنما بکنی باز قدر ات رو نمیدونه. فقط به دنبال پوله. یه ذره موقعیت دانشجو رو درک نمیکنه.
بعد از اینکه بهم گفت کارت اخلاقی نیست خیلی بهم برخورد. یه چند دقیقه ای با خودم فکر کردم و بعد تو تلگرام بهش پیام دادم که استاد میخوام باهاتون حضوری حرف بزنم. فردا هستین؟ گفت فردا پنجشنبه اس ، شنبه هستم ساعت 10 بیا. گفتم باشه

میخوام برم بهش بگم که اولا این حرفی که بهم زدی خیلی بهم برخورد و من توقع داشتم که موقعیت منو درک کنین. ولی مشکلی نیست، من تصمیم گرفتم که روی یه مقاله دیگه کار کنم که شما هم ضرر نکنین.

خلاصه اینم از زندگی ماعه. من فکر کردم که این مقاله رو تموم کنم که میشینم رو تافل و جیاری ام کار میکنم ولی مثه اینکه آدم نمیتونه خلاص بشه. 

گوشی خریدم

چند روز پیش بود که گوشی قدیمم بعد از 7 سال از خرید دیگه روشن نشد. دیگه تصمیم گرفتم که بعد از 7-8 سال گوشیم رو عوض کنم. دلیل اینکه زودتر گوشیم رو عوض نکرده بودم این بود که من زیاد وابسته به گوشی نیستم و فقط برای تماس و واتس آپ ازش استفاده میکردم. در واقع تمام کارام با لپ تاپ انجام میشد.
خلاصه رفتم بازار موبایل و از قبل تحقیق کرده بودم که میخوام سامسونگ A22 بگیرم. بین مدل 4G و 5G اش گیر کرده بودم. مدل 5G حدود یک میلیون گرون تر بود ولی با تحقیقی که کرده بودم میگفتن مدل 4G اش بهتره. 
چند مغازه قیمت کردم و بهترین قیمت همین مغازه کنار در ورودی بود که 6/050/000 میداد. 
البته میگفت اگه 300 هزار تومن اضافه تر بدی، گارانتی طلایی بهت میدیم که تو یک سال اگه گوشیت صفحه اش شکست یا هر چیز دیگه رایگان درست میکنیم. منم دیدم میخواد الکی پول بگیره قبول نکردم. اگه میگفت 50 تومان یه چیزی ولی من پول زور تو کتم نمیره.
خلاصه گرفتم و حدود 150 تومن هم پول قاب و گلس دادم که در مجموع برام 6/200/000 ت تموم شد.
گوشی خوبیه و رم اش 6 و حافظه 128 داره و صفحه نمایش اش هم تو آفتاب خوبه.
در کل راضیم از خریدم. 

امتحان های ارشد تموم شد!


ترم اول ارشد که مشروط شدم، میخواستم از دانشگاه انصراف بدم و مستقیم اپلای کنم. به خاطر استاد های مزخرفی که داشتیم سال اول اوضاع روحی خوبی نداشتم. ترس این رو داشتم که ترم بعد هم باز مشروط بشم و در آستانه ی اخراج از دانشگاه باشم. ولی خدا کمکم کرد و دستم رو گرفت، خودم رو جم و جور کردم و نحوه درس خوندنم رو تغییر دادم و اوضاع از ترم سه خوب شد. ترم چهار هم نمرات خوبی گرفتم و الان که ترم 5 تموم شده من تنها یک درس داشتم که اونم هفته پیش امتحان اش رو دادم و فقط یک پروژه مونده که اونم دو سه روز دیگه باید آپلود کنم.
من به خاطر اینکه گرایش ام رو تو ارشد تغییر دادم باید دو درس جبرانی پاس میکردم. یکی از درس های جبرانی رو ترم اول افتادم و خیلی روحیه ام خراب شد. در حدی که وقتی رفتم پیش مدیر تحصیلات تکمیلی بهم تیکه انداخت که مگه تو هنوز درس داری که پاس کنی؟! 
ولی اون دوران گذشت. و من تونستم همه اینا رو پشت سر بگذارم و نمرات بدی که گرفتم رو جبران کنم. در حدی که در آستانه شاگرد اول بودن بچه های ورودی خودمون قرار گرفتم. (اگه این درس رو 19 بشم، معدلم 17 میشه و شاگرد اول میشم)
حقیقتش یه جورایی خسته شدم از امتحان دادن. 4 سال لیسانس و 3 سال فوق، 146 واحد لیسانس و 38 واحد فوق خستم کرده. مخصوصا اینکه من مستقیم وارد ارشد شدم بعد لیسانس.
بلاخره دیگه درس برای پاس کردن ندارم و از این بابت خوشحالم
میدونم که دکترا هم درس برای پاس کردن هست. ولی خب تا اون موقع یکی دو سال وقت دارم که این خستگی هام رو به در کنم.
حالا که مقاله ام هم تکمیل شده و فقط پایان نامه رو میخوام بنویسم کمی خیالم راحت شده که بتونم به تافل و جیاری برسم.
امیدوارم که همه چی تو چند ماه آینده به خوبی پیش بره!
خدایا شکرت