یه پسر

یه پسر دهه هفتادی که کلی آرزو داره و داره تلاش می‌کنه با کمک خدا بهشون برسه... توی این مسیر خاطرات خوب و بد اش رو اینجا می‏‌نویسه

یه پسر

یه پسر دهه هفتادی که کلی آرزو داره و داره تلاش می‌کنه با کمک خدا بهشون برسه... توی این مسیر خاطرات خوب و بد اش رو اینجا می‏‌نویسه

آب و هوا

قبلا ایران که بودیم زیاد آب و هوا رو چک نمیکردم. و اگر هم چک میکردم جوری بود که صرفا بدونم برف میاد یا نه. 

اما اینجا که اومدم چک کردن آب و هوا جزوی از زندگی روزمره ام شده. گاهی اوقات روزی چند بار آب و هوا رو چک میکنم. معمولا وقتی صبح ها دارم میام دانشگاه و معمولا وقتی که از دانشگاه میرم خونه و آخر شب هم باز هم آب و هوای فردا رو چک میکنم.

دلیل اش اینه که اینجا آب و هوا به شدت سریع تغییر میکنه. ممکنه امروز دما ۱۰ درجه بالای صفر باشه ولی فرداش ممکنه ۱۰ درجه زیر صفر بشه. یا ممکنه ببینید که الان هوا آفتابیه ولی یک ساعت دیگه جوری بارون میگیره که تو عمرتون ندیدین. یادمه روزهای اولی که اومده بودم توی همین اشتباه افتادم. چندین بار بدون چتر بیرون رفتم و خیس آب شدم. و بعدش به خودم قول دادم که همیشه آب و هوا رو چک کنم. کلا شرق آمریکا سرده و همه چیش به صورت شدید اتفاق میفته. مثلا اینجا بادهای شدید زیاد میاد. یا تابستون هاش معمولا شرجی شدید میشه. جوری نیست که بگی حالا میرم بیرون یه نم بارونی هم بهم میخوره. وقتی بارون میاد شدیده معمولا و زیاد نمیتونی ازش لذت ببری. زمستون هاش هم معمولا سرده ولی نه به سرمای شمال آمریکا یا کانادا. مثلا توی زمستون دما معمولا زیر صفره. کم ترین دمایی که اینجا من تجربه کردم منفی ۱۵ درجه زیر صفر بود که واقعا برای منی که از تهران میمومدم و به ندرت هوا زیر صفر بود کمی اذیت کننده بود. معمولا برف هم زیاد میاد . لااقل امسال زیاد اومد. ولی باز مثل ایالت های میشیگان یا شیکاگو یا شهرهای کانادا نیست که بخواد زندگی مردم رو مختل کنه.


این چند وقت

نوشتن یه مرهمی بود برای رفع خستگی هام و خالی کردن خودم و اشتراک تجربیاتم که خیلی وقته ازش دور شدم. یکی از دلایل اش روزمرگی و یکی دیگه اش شاید تنبلی و بی حوصلگی باشه. 

این چند مدت که دلار رفت بالا خیلی ناراحت شدم. که چرا تصمیم نادرست یه نفر میتونه سرنوشت خیلی از آدما رو عوض کنه. واقعا از ته دل ام نگران وضع اقتصادی مردم هستم و امیدوارم که یه روزی برسه که حتی اگه قراره یه تصمیمی گرفته بشه با خواست و رای گیری مردم باشه نه اینکه یه نفر خودش تنها تصمیم بگیره و نبینه که بقیه مردم چه خواسته ای دارن. 

قبلا اشاره کرده بودم که یک مقاله کنفرانسی سابمیت کرده بودم. دو هفته پیش نتیجه اش اومد و اکسپت شد. خبر خوب اینه که مقاله ام در بین حدود ۱۰۰۰ تا مقاله جزو ۶ مقاله برتر انتخاب شده و باید من با اون ۵ نفر رقابت کنم و مقاله ام رو پرزنت کنم تا داورها بهترین مقاله رو انتخاب کنن. به خاطر همین انتخابم خود کنفرانس تمام هزینه های سفرم شامل بلیت هواپیما هتل و خورد و خوراک رو برام کاور کرده و این از لحاظ دیگه نیاز نیست از دانشگاه یا استادم پول بگیرم. 

یک ماه پیش با چند تا از دوستام جمع شدیم رفتیم واشنگتن دی سی کنسرت ابی. واقعا یکی از آرزوهام بود که برم کنسرت اش و واقعا ابی سنگ تموم گذاشت. با وجود اینکه نیم ساعت برنامه دیر شروع شد ولی از اون طرف نیم ساعت بیشتر خوند و صداش هم معرکه بود. هفته دیگه هم داریم دوباره میریم دی سی و این دفعه کنسرت معین. میگن که کنسرت معین خیلی بهتر از ابی هست. 

این ترم دانشگاه هم آخرین کورس دوره دکترا م رو برداشتم و ترم بعد دیگه کورسی ندارم خدا رو شکر. فقط باید واحد ریسرچ بردارم. واقعا دیگه از کورس برداشتن و سر کلاس رفتن خسته شدم. از اول دبستان دارم کورس برمیدارم و دیگه احساس میکنم که پیر شدم که برم سر کلاس بشینم. 

این مدت هم که مثل همیشه جاهای مختلفی توی نیویورک و نیوجرسی رفتم که بعضی هاشون خوب بوده بعضی هاشون هم به یه بار تجربه کردن میارزید. خوبی دانشگاه ما اینکه برنامه های مختلفی برای دانشجو ها میذاره. بعضی هاشون رایگانه بعضی هاشون هم با تحفیف ۵۰ درصد . مثلا من خودم تا الان ۵ تا از تیاتر های Broadway رو رفتم و تماشا کردم یا مثلا این ترم یه مسابقه NBA رو میریم تماشا میکنیم. از این لحاظ واقعا راضی هستم و سعی میکنم که توی همه برنامه ها شرکت کنم. بعضی ها هستن که بر عکس من هستن و هیچ کدوم از برنامه ها رو نمیان. نمیدونم چی فکر میکنن ولی من شخصیتم این جوریه که دوست دارم جاهای مختلف رو برم و چیزهای مختلف رو تجربه کنم. مثلا توی نیویورک که راه میرم اگه یه ساختمونی ببینم که نماش قشنگ باشه میرم توی ساختمون و لابی اش رو تماشا میکنم. هیچ وقت فکر نمیکنم که بقیه راجع ام چی فکر میکنن. و اصلا در واقع مردم اینجا همه سرشون تو کار خودشون هست و هیچ کس براش مهم نیست که شما چی کار میکنی. 

گفته بودم که دارم رو یه مقاله کار میکنم. متاسفانه یا خوشبختانه استادم خیلی دقیق هست و میخواد مقاله تمام و کمال باشه. اگه به من بود همون پارسال یه جایی سابمیت اش میکردم. حالا هفته پیش که قرار بود دیگه مقاله رو نهایی کنیم بهم گفت که بیا یه چیز دیگه هم به سیستم مون اضافه کنیم. منو میگی همونجا خشکم زد. آخه نمیشه که همین جوری یه چیز رو به سیستم اضافه کنیم. باید از لحاظ ریاضی هم اثبات اش کنیم و خیلی از مسایل دیگه دخیل میشن. خلاصه خودش هم گفت که ممکنه مجبور باشی که بیشتر بخش ریاضیات رو عوض کنی. خلاصه کارم دراومد. امیدوارم مجبور نباشم کل سیستم ام رو عوض کنم. دوست دارم برم یه مقاله و یه موضوع دیگه کار کنم. ولی تا وقتی که این مقاله رو سابمیت نکنیم هیچ کار نمیشه کرد. 

برای مامان و بابام وقت سفارت گرفتم که بیان اینجا. ولی همش استرس اینو دارم که سیاست های ترامپ قراره چی بشه. تا یک ماه  بعد از شروع کار ترامپ صبر کردم که اگه قراره ممنوعیتی برای ایرانی ها بذاره وقت شون رو کنسل کنم ولی فعلا که خبری نیست  و تو گروه ها میگن که همچنان ویزای توریستی برقراره. حالا امیدوارم که همه چی به خوبی پیش بره و مامان و بابام بتونن بیان. 

همین! چیزهایی که به ذهنم رسید و اتفاقات این چند روزه رو سعی کردم اینجا ثبت کنم.