یه پسر

یه پسر دهه هفتادی که کلی آرزو داره و داره تلاش می‌کنه با کمک خدا بهشون برسه... توی این مسیر خاطرات خوب و بد اش رو اینجا می‏‌نویسه

یه پسر

یه پسر دهه هفتادی که کلی آرزو داره و داره تلاش می‌کنه با کمک خدا بهشون برسه... توی این مسیر خاطرات خوب و بد اش رو اینجا می‏‌نویسه

فرق مهاجرت با مسافرت

توی یه سری پست میخوام یه سری مطلب راجع به مهاجرت بنویسم شاید برای کسی مفید باشه.

میخوام فرق مهاجرت با مسافرت رو بگم. ممکنه فکر کنید که این که معلومه فرق شون چیه ولی شاید کسی به یه جنبه دیگه اش نگاه نکنه. 

به کسی مسافر میگن که خونه اش رو برای یه مدتی ترک میکنه و هدفش از رفتن به یه جای دیگه اینه که بره اون کشور یا شهر رو ببینه. مثلا کسی که میره برای گشتن یا ارایه یه کنفرانس. در واقع این شخص هدفش اینه که در نهایت به خونش برگرده و اونجا ادامه زندگی اش رو داشته باشه.

ولی کسی که مهاجرت میکنه داره زندگی اش رو جا به جا میکنه. تمام دار و ندار اش رو توی دو تا چمدون میریزه و هدفش اینه که در جای جدید زندگی جدیدی رو شروع کنه. کسی که همچین فکری نداشته باشه و همش به کشور یا شهر مبدا فکر کنه همچنان مسافر محسوب میشه. مهاجر کسی هست که به این نکته باور داشته که قراره از این به بعد اینجا خونش باشه. از همه چیزهایی که در کشورش داشته دست بکشه و همه چی رو از نو شروع کنه. خونه جدید، دوستان جدید، روابط جدید و غیره. 

خیلیا هستن که اقامت یه کشور خارجی رو هم دارند. ولی همیشه ۶ ماه اینور زندگی میکنن ۶ ماه انور. خب این ادم مهاجر نیست. این شخص مسافره. چون که نمیخواد توی کشور جدید بنیان زندگی اش رو بنا کنه. 

حالا یه مهاجر موفق کیه؟! آیا صرفا کسی که یه مدرکی گرفته و آقا مهندس یا خانم دکتر شده یه مهاجر موفق محسوب میشه؟! 

جواب من منفی هست. به نظر من مهاجر موفق کسی هست که بتونه خودش رو با جامعه و فرهنگ جای جدید وفق بده. خودش رو یکی مثل اونا بدونه. وقتی به در و دیوارهای محل اش نگاه میکنه حس تعلق داشته باشه. وقتی با کسی صحبت میکنه، اون شخص رو هم وطن خودش بدونه. اگر کسی بتونه به این مرحله برسه میشه گفت مهاجر موفقی بوده. اگر نه باید تلاش کنه تا به این مرحله برسه. زمان میبره، شاید ۱۰ سال، شاید ۲۰ سال و شاید هرگز.

و چه قدر سرگذشت یک جوان ایرانی تلخه که نمیدونه خودش رو مسافر بدونه یا مهاجر…