یه پسر

یه پسر دهه هفتادی که کلی آرزو داره و داره تلاش می‌کنه با کمک خدا بهشون برسه... توی این مسیر خاطرات خوب و بد اش رو اینجا می‏‌نویسه

یه پسر

یه پسر دهه هفتادی که کلی آرزو داره و داره تلاش می‌کنه با کمک خدا بهشون برسه... توی این مسیر خاطرات خوب و بد اش رو اینجا می‏‌نویسه

اتفاقات اخیر...

خب این یکی دو ماهه اتفاقات زیادی افتاده...از سقوط هواپیما بگیر تا وضعیت کرونا

چند روزی بود دست دست میکردم که درباره این اتفاقات بنویسم تا هک بشه در تاریخ

بعد از اینکه ترم یک ارشد تموم شد و مشروط شدم حسابی حالم بود. دوست داشتم عملکرد خوبی داشته باشم که گیر یه مشت استاد زبون نفهم افتادم. این روزا خیلی روی خودم کار کردم و دارم روش موفقیت خودم رو پیدا میکنم و خیلی بهش نزدیک شدم.

ترم دو رو با ناامیدی شروع کردم ولی با قدرت. بعد از دو هفته از شروع ترم جدید کرونا وارد کشور شد و کلاس ها که هیچی کل مملکت رو تعطیل کرد. 

کرونا داره دنیا رو میگیره و نه تنها اقتصاد ایران بلکه اقتصاد جهان داره وارد رکود میشه. این یعنی فاجعه ای در حد جنگ جهانی

خلاصه اینکه اتفاقات خوبی تو این مملکت نمیفته. تنها چیزی که میفته هواپیمای بدبخت یه مشت جوونه که هزار امید و آرزو دارن. افتادن آرزوهای من جوونه مملکته که همه چیش ازش گرفته شده به جز خدایی که بالا سرشه و کسی نمیتونه ازش بگیره. واقعیت اینه که ماها، خوب دوران به دنیا نیومدیم. خوب جوونی نمیکنیم. 

دیگه حالم از هر چی اخباره بهم میخوره. دیگه اصلا  اخبار رو چک نمیکنم. این روزا روزی نیست که یه خبر مزخرف بیرون نیاد. یه روز خبر کشته شدن مردم و یه روز دیگه شکستن درب حضرت معصومه.

واقعیت اش اینه که من به هیچ کدوم از این اخبار اعتماد ندارم. فکر میکنم تمامی این اتفاقات تعمدی هست و نه تنها ما مردم ایران بلکه کل مردم جهان دارن فریب میخورن. یه عده ادم پولدار و پر نفوذ در جهان هستند که برنامه کل جهان رو تا حداقل 10 سال اینده ریختن و سر موقع و بدون کوچترین تغییری مو به مو اجرا میکنن.

تنها کاری که از من برمیاد اینه که خودم رو با سیاست گذاری های اونا تطبیق بدم. از حق نگذریم ما ایرانی ها خوب تطبیق پذیریم. هر بلای سرمون بیاد فرداش فراموش میکنیم و عادت میکنیم. شدیم پسربچه مظلومی که ناپدری اش (بخونید سردمداران مملکت) دارن بهش توسری میزنن و صداش در نمیاد.

دوست نداشتم توی دو روز مونده به عید 99 این حرفا رو بزنم. ولی چیکار کنم ! از وقتی که این وبلاگ رو درست کردم هدفم این بود که اتفاقات زندگیم رو بنویسم تا به یادگار بمونه. بمونه در تاریخ

این روزا که کلاسا تعطیله و ما هم قزنطینه هستیم اولا روی خودم خیلی کار کردم و خیلی خودم رو شناختم. احساس میکنم خیلی به موفقیت نزدیک شدم. 
همزمان دارم درسای دانشگاه، تافل و جی آر ایی، برنامه اپلای مثل تهیه رزومه و کارهای سمینار رو انجام میدم.

خبر خوش اینه که منابع و برنامه خوبی برای تافل و جی آر ای ریختم و تنها کاری که باید بکنم تمرین و تمرین و تمرینه!

به سبب کرونا تمامی ازمون ها تعلیق شدن. مرزها بسته شده و حتی دانشگاه های خارج هم تکلیف شون معلوم نیست. اگه تکلیف کسانی که امسال پذیرش گرفتن معلوم نشه و برای سال بعد دیفر کنن اتفاق بدی که برای من میفته اینه که این بچه ها جای منو که سال بعد میخوام اپلای کنم پر میکنن و عملا ما هیچ کاره میشیم و این خیلی دردناکه! 
راستی امروز چهارشنبه سوزی بود و رفتیم بیرون یه دوری زدیم. مردم با وجود کرونا تو خیابونا بودن  و از ماسک خبری نبود.
واقعیته اینه که:
سال آینده سالی خواهد بود که به نظر میرسه بدتر از امسال باشه و اتفاقات عجیب غریب زیادی توش بیفته. به نظر میرسه همون ادم کله گنده ها برنامه های خوبی براش ندارن. و همونطور که گفتم تنها کاری ما باید بکنیم اینه که خودمون رو بیشتر با شرایط تطبیق بدیم. 
خدایا شکرت برای زمان هایی که قرار بود خوش بگذره ولی سخت گذشت. خدایا تو تنها امید منی. خودت هممون رو نجات بده. منجی ات رو بفرس یا غیاث المستغیثین!