یه پسر

یه پسر دهه هفتادی که کلی آرزو داره و داره تلاش می‌کنه با کمک خدا بهشون برسه... توی این مسیر خاطرات خوب و بد اش رو اینجا می‏‌نویسه

یه پسر

یه پسر دهه هفتادی که کلی آرزو داره و داره تلاش می‌کنه با کمک خدا بهشون برسه... توی این مسیر خاطرات خوب و بد اش رو اینجا می‏‌نویسه

رسما فارغ التحصیل شدم!


خب این پست تقریبا تکراریه ولی گفتم بنویسم که به یادگار بمونه.
بعد از اینکه کارهای تسویه حساب دانشکده رو تموم کردم، از طریق سامانه گلستان درخواست فارغ التحصیلی دادم. اول کارشناس تایید میکنه و بعد مدیر گروه. اینجا من چون یه سری درس ها رو جابه جا برداشته بودم، یه مشکلی به وجود اومد که با پیگیری از طریق مدیر گروه خدا رو شکر حل شد. بعد معاون تایید میکنه. سپس کارشناس تحصیلات تکمیلی دانشگاه. البته توی این مرحله دو روز کارم گیر کرده بود چون مسئول اش تایید نمیکرد. دیگه هفته پیش سه شنبه که رفته بودم دانشگاه، حضوری رفتم پیش مسئول اش تا تایید کرد. اگر حضوری نمیرفتم حالا حالا ها تایید نمیکرد.

و بعد دوباره معاون دانشگاه. اینجا یه اس ام اس برام اومد که شما در حال حاضر فارغ التحصیل موقت شدین.

همون روز سه شنبه رفتم بایگانی و کارت دانشجویی ام رو تحویل دادم. اینجا یه سری مراحل تسویه حساب دانشگاه به صورت سیستمی انجام شد.

بعد درخواست دوباره به من عودت داده شد تا یه فرم ارزشیابی رو پر کنم. فرم رو که پر کردم تایید کردم و فرستادم.

تا امروز که کارشناس فارغ التحصیلان و رییس اداره فارغ التحصیلان تایید کردند و مراحل تمام شد.

بعد برام یه پیامک اومد که تبریک شما فارغ التحصیل شدین.

حالا نمیدونم آیا من باید برم نظام وظیفه و این فارغی التحصیلی ام رو اعلام کنم یا نه؟!!! چون هیچ برگه ای هم به من ندادن. اینو باید یه روز که مسیرم به دانشگاه خورد از پلیس به علاوه 10 نزدیک دانشگاه مون بپرسم. 

یه قانون مسخره ای هم که دانشگاه ما داره اینه که تا وضعیت سربازی ات مشخص نشه حتی گواهی موقت هم بهت نمیدن. واقعا خیلی مسخره اس. لااقل باید گواهی موقت رو بدن. و جالب اینجاست که اگر برگه اعزام به خدمت داشته باشی هم گواهی موقت رو میدن و هم اصل مدرک. از طرفی میخواستم برم برگه اعزام به خدمت بگیرم ولی دیدم که خیلی ریسکه این کار. تا وضعیت پذیرش ام معلوم نشه و مطمئن نشم که پذیرش میگیرم نمیتونم این ریسک رو بکنم و برگه اعزام بگیرم. حتی برای یکسال دیگه!

همین. یه حس باحالی بود برام که دیگه رسما فارغ التحصیل شدم. یه احساس راحتی تو روحم حس کردم. 


کرونا گرفتم!


یه هفته پیش دم دمای صبح بود و پنجره اتاقم باز بود. معمولا ساعت های 5 خیلی هوا سرد میشه. اون صبح هم هوا سرد شد و من که خواب و بیدار بودم حس کردم که سرما خوردم. چون گلوم همون لحظه درد گرفت. دیگه رفتم دکتر و چند تا آمپول و سرم زدم. تا اینکه امروز یه مقدار بهتر شدم. مامانم هم که هی می اومد از من نگه داری میکرد هم از من این ویروس رو گرفت. مامانم خیلی خیلی حالش بد شد و پریروز ساعت 10 شب بردیمش درمانگاه و دو تا سرم زد. بابام هم همش سرفه میکنه. اونم امروز بردم دکتر. خلاصه این چند روزه خیلی سخت گذشت برام! و اعصابم حسابی خرد شد!

نمیدونم این چه مریضی بود نصیب ما شد. ولی من فکر میکنم چشم خوردم. مثل اینکه به ما نیومده موفقیت مون رو توی فضای مجازی به اشتراک بگذاریم. چون همون روز که دفاع کردم توی اینستا عکسای دفاع ام رو گذاشتم و کلی آدم بهم تبریک گفتند. ولی بعضی ها به ظاهر تبریک میگن ولی تو دلشون میگن که بترکی پسر! چقدر درس میخونی. آخه تحصیلات بالا توی خانواده و فامیل کم داریم. و حسود زیاد!

بعضی ها هستند که از موفقیت دیگران به جای اینکه خوشحال بشوند، ناراحت میشن. فکر میکنن که ما حق شون رو گرفتیم یا اگر پسر خودشون لیسانس هم نداره تقصیر ماست. 

به همین خاطر تصمیم گرفتم که هیچ کدوم از موفقیت هام رو نه تنها تو اینستا نذارم بلکه علنی هم نکنم و به دیگران نگم. 

اتفاقا الان داشتم با دوستم حرف میزدم. اونم همین موضوع رو تایید کرد. گفت که پارسال که میخواست اپلای کنه توی اینستا کلی استوری گذاشته بود و در نهایت نه تنها قبول نشده بود بلکه مقالاتش هم ریجکت شده بود. 

البته همه چیز دست خداست و همیشه میگم که "لا حول و لا قوه الا بالله"

تافل رو یک ماه عقب انداختم


اگر وبلاگ من رو دنبال کرده باشین میدونین که من همیشه با برنامه بودم و سعی کردم هر قدمی رو که بر میدارم از قبل برنامه ریزی شده باشه. مخصوصا وقتی داری قدم در راه مهاجرت میذاری، برنامه ریزی خیلی مهمه. 

یکی از جاهایی که تو برنامه ریزی گند زدم این بود که زمان امتحان تافل ام رو نزدیک دفاع ام گذاشته بودم. طبق تقویم من باید 27 شهریور امتحان تافل بدم. ولی این تاریخ یکی از اشتباه ترین کارهایی بود که انجام دادم و تاوان اش رو هم دادم و خواهم داد. 

اشتباه اینجا بود که من 1 شهریور دفاع کردم و فکر میکردم که وقتی دفاع کنم دیگه همه چی تمومه و میتونم راحت زبان بخونم. در حالیکه قضیه اینطور پیش نرفت. دو هفته تمام درگیر کارهای بعد از دفاع و فارغ التحصیلی بودم که هنوز هم یه سری کارهای اداری اش مونده. و البته خودم هم کمی تنبلی کردم و خستگی در کردم. همه اینا باعث شد که دو هفته از زبان دور بمونم و نتونم درس بخونم. بنابراین چاره ای نداشتم که امتحان زبانم رو یک ماه به تعویق بندازم یا همون ریسکجول کنم. اول از همه ایمیل زدم به ets و بهشون گفتم که من دانش آموزام و پول ندارم و اینا...اگر میشه این هزینه 60 دلار رو از من نگیرید. جواب دادن که متاسفیم ولی این انصاف نیست که این هزینه رو از تو نگیریم ولی از بقیه بگیریم. دیگه به پسر عمم گفتم هزینه 60 دلار رو پرداخت کنه. و امتحان رو برای یک ماه دیگه به تعویق انداختم.

این به تعویق انداختن هم برای من خوبی داشت هم بدی. خوبیش اینه که میتونم این یک ماه رو بیشتر وقت بگذارم و درس بخونم. ولی بدی هاش اینه که اولا باید تافل و جیاری رو با هم بخونم. ثانیا زمان بندی مکاتبه با اساتید خراب شد و مجبورم بخشی از مکاتباتم رو بدون داشتن نمره زبان انجام بدم.

خلاصه که این تافل ما داستانی شد واسه خودش. البته میتونستم ریسک کنم و برم امتحان بدم. ولی همش با خودم میگفتم که اگر خدایی نکرده خراب کنم 245 دلار ضرر میکنم. لااقل اینجوری 60 دلار ضرر کردم. چون تافل دادن واقعا شوخی نیست  و باید روزهای منتهی به امتحان خیلی بخونی و ذهن آماده ای داشته باشی.

این روزها حالم خوب نیست. دو سه روزه بدجور مریض شدم. دو بار دکتر رفتم و یه بار سرم و کلی آمپول زدم. همچنان تب دارم و بدنم بیحاله. یکی از پرستارها میگفت کرونا گرفتی. ولی من نمیدونم چرا حس کردم سرما خوردم. با این بدن بی حال و کرخت، دو تا از مقالات جدید که با استادم دارم روش کار میکنم رو دارم ادیت میکنم. یه مقاله کنفرانسی بین المللی هست که امروز تموم اش کردم و دومی هم یک مقاله ژورنالی فارسی هست که باید اونم یه نگاهی بهش بندازم. 

خلاصه اینقدر اوضاع پیچ تو پیچ شده که باید خودم رو یه جوری از توش دربیارم و بچسبم به حضرات تافل و جیاری.

با دانشگاه تسویه کردم


کلا مساله دفاع کردن یه چیزه و تسویه حساب با دانشگاه یه چیز دیگه!

بعد از اینکه دفاع کردم، یه سری اصلاحات که داورها گفته بودند رو انجام دادم و برای استادم فرستادم. استادم هم تایید کرد. بعد میبایست یه برگه پر میکردم و مقالاتم رو ضمیمه میکردم. چون مقالاتم هنوز تحت داوری بودند یک نمره گرفتم و در نهایت استادم نمره ام رو ثبت کرد و امتیاز 19 یا عالی رو گرفتم. بعد یه نسخه کپی از صفحه تاییدیه هییت داوران گرفتم و باید ضمیمه پایان نامه میکردم.

 بعدش باید یه سری امضا از آزمایشگاه و مدیر گروه میگرفتم. و هم چنین فایل ورد و پی دی اف پایان نامه رو در 3 عدد سی دی ریختم. 2تاش رو به دانشکده دادم و یکی رو بردم کتابخانه که تحویل بدم. مسئول کتابخانه بهم گیر داد که صفحات عناوین فصل ها و چکیده انگلیسی نباید شماره داشته باشه. دیگه هر چی اصرار کردم قبول نکرد و گفت باید درست کنی. گفتم که من لپتاپ نیاوردم و راهم هم دوره. نمیشه چشم پوشی کنید؟ گفت اگه برای تو چشم پوشی کنم باید برای بقیه هم این کارو بکنم. گفت برو طبقه پائین ببین همکارم میتونه برات انجام بده یا نه! رفتم یه خانومه بود و گفتم همچین مشکلی دارم. گفت باشه انجام میدم. 10 دقیقه طول نکشید که برام درست کرد و گفتم چقدر میشه؟ گفت 30 تومن!!! دیگه همونجا براش کارت به کارت کردم. سی دی رو بردم دوباره طبقه بالا و گفت که ازت هزینه گرفت؟ گفتم بله. گفت چقدر؟ گفتم 30 تومن. گفتم ولی ارزشش رو داشت چون باید کلی راه میرفتم و برمیگشتم. و بهش گفتم که تمپلیت دانشگاه خیلی گنگ صحبت کرده و این مواردی که شما گفتین رو ننوشته اصلا وگرنه من خودم از قبل انجامش میدادم. گفت که نمیدونم من تازه از اول شهریور اینجا اومدم. دیگه یه نامه بهم داد که بدم به آموزش دانشکده.

و بعد از اون رفتم سایت رایانه که از اونجا هم امضا بگیرم. مسئول اش گفت که آدرس ایمیل دانشگاهی ات رو بده که غیرفعال اش کنم. آدرس رو دادم و حذف اش کرد. و اونم امضا کرد و این دو تا نامه رو بردم آموزش دانشکده. گفت همه چی اوکیه. هر موقع تعداد واحدهات تو سامانه گلستان 32 واحد شد درخواست فارغ التحصیلی بده. تازه این مرحله تسویه دانشکده بود. مرحله فارغ التحصیلی رو باید از طریق سامانه پیگیری کنم. 

چند روز پیش استاد راهنمام گفته بود که یه نسخه صحافی شده از پایان نامه ات برام بیار تا اگر دانشجویی خواست بهش بدم. چون نسخه پی دی اف ممکنه دست به دست بچرخه. دیگه منم روز پنجشنبه بردم صحافی و هزینه اش 224 تومن شد. هر برگ 1500 تومن و صحافی 70 تومن. دیگه امروز بهش تحویل دادم و یه مقدار صحبت کردم و برگشتم خونه. حالا فعلا منتظرم که اون شخصی که قراره نمره ام رو تو سایت تایید کنه بیاد و هر موقع تعداد واحدهام 32 شد درخواست فارغی بدم.

تمام این مراحلی که اینجا نوشتم توی یک روز انجام نشده و در واقع توی 10 روز پیش بوده. چون یه روز مدیر گروه نیومده و یا یه مشکلی دیگه ای بوده. خلاصه که به قول معروف تا باشه از این زحمت ها. 

دفاع کردم!


ترم اول دانشگاه مشروط شدم. یه روز قبل از شروع ترم دوم اینقدر ناراحت بودم که تصمیم گرفتم برم دانشگاه و انصراف بدم. سوار اتوبوس شدم و رفتم دانشگاه ولی انصراف ندادم. گفتم بذار یکم بیشتر تحمل کن درست میشه. ترم دو نحوه درس خوندنم رو تغییر دادم و یواش یواش توی اون ترم نمرات خوبی گرفتم و همینطور تا امروز که پایان نامه خودم رو دفاع کردم. 

این داستان رو برای این گفتم که همیشه توی زندگی به یه جای میرسی که با خودت میگی که این دیگه ته ته بدبختیه. ولی بعد دو سه سال که برمیگردی و به گذشته نگاه میکنی میبینی که همون سختی ها باعث شدن که تو بزرگ بشی و مرد بشی.

باری بهرجهت، دیروز در تاریخ 1 شهریور ساعت 8 صبح پایان نامه خودم رو دفاع کردم. 

یک روز قبلش هم به داور داخلی وهم داور مدعو جلسه دفاعیه رو یادآوری کردم. جالب اینجا بود که احساس میکنم توی این یک ماه که پایان نامه رو براشون ارسال کردم، جفت داورها به پایان نامه نگاه هم نکردند. چون هر دو داور ازم خواستند که پایان نامه رو دوباره براشون بفرستم. و این برای من خوب بود چون باعث میشد که ایراد کمتری از متن پایان نامه ازم بگیرند. 

برای پذیرایی هم با توجه به صحبت کارشناس آموزش که گفته بود زیاد شلوغش نکنم یه سری موارد گرفتم که با هزینه هاش به صورت زیر هست: (تعداد تمام این اقلام رو برای 20 نفر گرفتم)

آبمیوه = 140 تومن. آب معدنی = 50 تومن. موز= 150 تومن. ظرف و چاقو یک بار مصرف = 60 تومن. شیرینی دانمارکی = 100 تومن

که در مجموع 500 هزار تومن شد. 

صبح ساعت 5 بیدار شدم و صبحونه خوردم و اینها رو بسته بندی کردم. چون تنها بودم و خانواده ام باهام نبودند یه مقدار حمل اش برام سخت بود. ولی خب اسنپ گرفتم و حدود 7 دانشگاه بودم. بعدش وسایل رو بردم تو سالن و سیستم رو تست کردم تا همه چی درست باشه. استاد داور خارجی ساعت 7:30 رسید و استاد راهنمام  و داور داخلی هم تا ساعت 8 رسیدند. دیگه من راس ساعت 8 شروع کردم و ارائه ام 25 دقیقه طول کشید. 

خدا رو شکر توی ارائه مشکلی نداشتم چون به مفاهیم تسلط داشتم و حفظ نکرده بودم. بعد از ارائه اول استاد داور خارجی یه مقدار سوال پرسید که تقریبا سوالات عمومی بودند و تقریبا خوب جواب دادم. و بعدش هم استاد داور داخلی که یه مقدار سوالات چالشی تر پرسید. و یه سری نکات و سناریوها گفت که اضافه کنم. تقریبا همه چی خوب پیش رفت به جز اینکه گفتند یه سری چیزها رو باید اصلاح کنم یا اضافه کنم که فکر کنم زیاد ازم وقت بگیره.

بعدش من و 4 تا از دوستام که اومده بودند از اتاق بیرون رفتیم و بعد چند دقیقه استادم بیرون اومد و گفت که تبریک میگم نمره کامل شدی. و نمره مقاله رو هم میگیری. بعدش با اساتید عکس یادگاری گرفتیم و خداحافظی کردیم. 

البته من با دوستان رفتم آزمایشگاه و یه چند ساعتی اونجا گپ میزدیم و در نهایت ساعت 1 سبک بال و بدون دغدغه پایان نامه از دانشگاه خارج شدم. 

اگرچه من باید بشینم یه سری چیزها رو اضافه کنم و فکر میکنم یه مقدار ازم وقت بگیره. ولی حس اینکه دیگه نه درسی داری نه دفاعی یه مقدار به آدم حس آرامش میده. 

در نهایت خدا رو شکر میکنم که تمام این مراحل خوب پیش رفت و بدون هیچ مشکلی انجام شد. 

خدایا شکرت