یه پسر

یه پسر دهه هفتادی که کلی آرزو داره و داره تلاش می‌کنه با کمک خدا بهشون برسه... توی این مسیر خاطرات خوب و بد اش رو اینجا می‏‌نویسه

یه پسر

یه پسر دهه هفتادی که کلی آرزو داره و داره تلاش می‌کنه با کمک خدا بهشون برسه... توی این مسیر خاطرات خوب و بد اش رو اینجا می‏‌نویسه

1 شهریور دفاع دارم

نمیدونم از کجا شروع کنم

از خستگی و درد کف پام بگم که امروز 10 کیلومتر راه رفتم یا سر و کله زدن با مسئولین دانشگاه

خب بعد از اینکه درخواست دفاع ام رو تو سامانه گلستان دادم، بعدش استاد راهنمام تایید کرد. و بعد به مدیر گروه آموزشی روز چهارشنبه ایمیل دادم که لطفا شما هم تایید کنید. بزرگوار امروز ساعت 5 صبح تایید کردند. بعدش همین که تو دانشگاه بودم معاون آموزشی دانشکده رو دیدم. به ایشون هم گفتم که نوبت شماست که تایید بفرمایید. و ایشون هم که بسیار آدم خوب و باادبی بودند گفتند که به محض اینکه دستم برسه تایید میکنم. واقعا همه اساتید باید نحوه رفتار با دانشجو رو از ایشون یاد بگیرند. تو سامانه دیدم که مدیر گروه تایید کرده بعدش سریع رفتم دفتر ایشون و به منشی اش گفتم اگر میشه بهشون بگید که تایید کنند. منشی اش رفت و گفت و ساعت 8:06 تایید شد. بعدش رفتم پیش کارشناس آموزشی گفتم که نوبت شماست که تایید کنید. گفت اوکی فقط بهم تاریخ قطعی دفاع رو بگو. گفتم که من نمیدونم باید زنگ بزنم از استادم سوال کنم. امروز جلسه بو د و میدونستم که همه اساتید میان. ولی گفتم بذار زنگ بزنم سریع از استادم تاریخ رو بپرسم و مراحل رو پیش ببرم. زنگ زدم به استادم بهش گفتم تاریخ دفاع رو چه زمانی معین کردی؟ میگه 30 مرداد! بهش گفتم مگه من به شما نگفتم که میخوام تو شهریور باشه؟ گفت که من فکر کردم منظورت قبل شهریوره! گفتم حالا نمیشه زنگ بزنی به استاد داور خارجی و تاریخ اش رو تغییر بدی؟ گفت که من نمیدونم خودت زنگ بزن!

دیگه شماره اش رو بهم داد و بعد از سه بار تماس موفق شدم باهاش صحبت کنم. استاد داور خارجی ام یه استاد از دانشگاه خواجه نصیر هستند. بهش گفتم آقای دکتر اگر میشه من تاریخ دفاع رو بذارم تو اول شهریور؟ خیلی با خوش رویی جواب دادند و گفتند که من مشکلی ندارم. فقط به دفترم زنگ بزن به منشی ام بگو تا تقویم بزنه! 

تشکر کردم و به منشی اش زنگ زدم. گفت که دکتر اول شهریور خالیه و مشکلی نداره فقط چه ساعتی بذارم؟ گفتم والا نمیدونم. بذار الان میپرسم بهتون خبر میدم. گفت باشه! 

میخواستم از استاد داور داخلی ام بپرسم که چه ساعتی بذارم که شماره اش رو نداشتم. با خودم گفتم امروز جلسه دارند حتما سر و کله اش پیدا میشه. دیگه بزرگوار ساعت 10 اومد و من در حالی که اون عجله داشت که به جلسه اش برسه همینطوری تو راه باهاش صحبت کردم. یعنی خداوکیلی فکر کرده رییس جمهوره که حاضر نیست یه چند ثانیه بیایسته و به حرف من گوش بده! همینطوری که داشت میرفت پرسیدم شما اول شهریور وقت دارین؟! گفت آره. گفتم ساعت چند بذارم؟ گفت بعد از 8 قبل از 12. 

دیگه همین که میخواستم برم به کارشناس آموزشی تاریخ دفاع رو بگم دیدم ایشونم داره میره جلسه. و گفت ساعت  12 برمیگردم. دیگه چاره ای نداشتم. توی این دو ساعت کار دو تا از دوستام رو تو دانشگاه پیگیری کردم و ساعت 12 شد و کارشناس اومد. تاریخ دفاع و ساعت و اسم داور خارجی رو بهشون گفتم. گفت شماره حساب داور ات رو نداری؟! گفتم نه! گفت اوکی خودم ازش میگیرم. دیگه ایشون تایید کردند و رفت تحصیلات تکمیلی. 

علارغم اینکه کارشناس گفت که حضوری پیگیری نکن ولی من رفتم تحصیلات تکمیلی. مرحله بعدی نظام وظیفه بود. رفتم به کارشناس گفتم که اگر میشه شما تایید کنید. گفت که من معمولا یه ربع یه بار چک میکنم. گفتم میدونم چون دانشگاه فقط امروز و فردا بازه حضوری اومدم سریع تر تایید بفرمایید. گفت باشه. تاریخ معافیت تحصیلی ام رو دید که تا 31 شهریور وقت دارم. گفت که حالا چرا 1 شهریور میخوای دفاع کنی؟ گفتم چون فرقی نداره. نظام وظیفه موقع گرفتن برگه سبز برام 1 شهریور تاریخ میزنه. چه اول شهریور فارغ بشم چه آخر شهریور. گفت که نه به خاطر این میگم که اگر میخوای دکترا بخونی و کنکور بدی وقت داشته باشی. گفتم که والا اگر بشه میخوام برم خارج. گفت کجا؟ گفتم آمریکا! گفت خب اوکی. دیگه تایید کرد و رفت برای کارشناس تحصیلات تکمیلی. پیش ایشونم رفتم و تایید شد. دوباره زنگ زدم دفتر استاد خارجی و بهش ساعت دفاع رو گفتم. گفت که دانشگاه ما اون زمان تو تعطیلاته ولی دکتر میان جلسه دفاع شما. تشکر کردم و رفتم پیش کارشناس دوباره. گفتم که همه مراحل رو تایید گرفتم. گفت که اوکی شما دوباره 29 مرداد بیا دانشگاه تا دوباره کارت رو پیگیری کنی . من هم دعوت نامه رسمی رو برای داور خارجی میفرستم. 

بعد گفت که 1 شهریور جلسه سمینار برگزار میشه و سالن ها پر هستند. مگر اینکه توی سالن کامیپوتر جلسه رو رزرو کنم. گفتم بابا فرقی نداره مهم نیست هر جا باشه. گفتم باشه.

دیگه یه نفس عمیق کشیدم و بعدش استادم اومد و یه کمی باهاش حرف زدم.

همین واقعا مراحل استرس آوری بود امروز برام. خیلی خسته شدم و بعد از اینکه استادم اشتباها تاریخ دفاع رو معین کرده بود کلی دعا کردم که داور خارجی گوشی رو برداره و بندازم 1 شهریور. که خدا رو شکر برداشت.

حالا الان میخوام که پایان نامه ام رو براش ایمیل کنم تا یه ماه وقت داشته باشه بخونه!

خدایا شکرت 

لعنت خدا بر پایان نامه

بخدا دیگه خستم کردند.

هی میخوام وقتم رو بذارم رو این تافل لعنتی ولی نمیشه.

بعد از اینکه دوستم یه سری اصلاحات بهم گفت، برای استادم فرستادم. استادم هم یه سری اصلاحات بهم گفت. مثلا بهم گفت که یا شکل ها رو رفرنس بده یا خودت بکش. دیگه منم دیدم ضایع است که یه شکل ساده رو رفرنس بدم. دیگه خودم مجبور شدم توی Visio بکشم. بعدش استادم که درست حسابی پایان نامه رو نخونده بود هی بهم میگفت که یه بار دیگه پایان نامه ات رو بخون. منم کم و بیش خوندم یه سری اصلاحات نگارشی دیگه انجام دادم. بعدش همانند جویی ایرانداک رو گرفتم. 25 هزار تومن هزینه اش شد و بعد یکی دو ساعت نتیجه اومد و خدا رو شکر فقط 2 درصد تشابه با بقیه پایان نامه ها داشتم. 

بعدش این فایل پایان نامه و همانندجویی رو برای مدیر گروه آموزشی دانشکده ایمیل کردم و بعدش استادم تو گروه پایان نامه منو مطرح کرد و تایید اش رو گرفتم. ولی استاده یه سری اصلاحات دیگه امروز برام فرستاد. منم تقریبا تا ظهر داشتم روی اصلاحات اونا کار میکردم و بعدش هم برای استاد راهنما و هم مدیر گروه نسخه آپدیت شده اش رو فرستادم. دیگه همین یه ساعت پیش درخواست دفاع ام رو توی سایت لعنتی گلستان ثبت کردم تا مراحل اداری اش انجام بشه. تاریخ پیشنهادی دفاع رو اول شهریور زدم. حالا ببینم چی پیش میاد دیگه. 

امروز عصر داشتم با استادم حرف میزدم یه دفعه گفت مقاله جدید در چه حاله؟! منم گفتم که این روزا که درگیر پایان نامه بودم. گفت 40 روز وقت داری. شروع کن به نوشتن اش. و بعد گفت اگه دوست داری میتونی بیای دانشگاه تو آزمایشگاه کار کنی. منم گفتم نه تو خونه راحت ترم چون دارم واسه تافل هم میخونم. 

هیچی دیگه! کارمون در اومد. حالا باید بشینم پای مقاله جدید...
یعنی تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل

ریدینگ تافل


سوال: برای ریدینگ تافل چی بخونیم؟!

جواب سوال بالا اینه که اگر میخواین نمره نسبتا خوبی توی ریدینگ تافل بگیرین باید متن زیادی بخونین. واقعا زیاد! این رو به این دلیل میگم که گاها پیش اومده که یه متن که مفهوم جدیدی برام داشته رو برای اولین وقتی دیدم، کاملا گیج بودم انگار داشتم چینی میخوندم. چون اون مفهوم برای تازگی داشت. مثلا بعضی موضوعات زیست شناسی، نجوم و زمین شناسی به شدت سخت هستند. چون تا به حال موضوعی حتی تو فارسی هم ازش نخونده بودم یا حتی نشنیده بودم.

پس گام اول این است که متن زیاد بخونین!

اما قبل از اینکه شروع به خواندن متن بکنین بهتر اینه که یه مقدار دامنه لغات تون رو افزایش بدین. یه دفعه نمیشه کسی که لغت کمی بلده وارد متون سنگین تافل بشه. به نظرم خوندن یه سری از لغت های 4000 یا 504 یا 1100 میتونه کمک کنه. بعد از اینا یه فایل 1212 برای تافل هست اونم خوبه اول خونده بشه. بعد از اون هر لغت جدیدی که توی متون میبینین یا قبلا دیدین یا حتی اگر هم بلد نباشید میتونین تو متن یاد بگیرین. یا بعضی لغات دونستن یا ندونستن شون فرقی نمیکنه. یعنی شما حتی اگر معنی اون لغت رو ندونین مشکلی براتون از جهت جواب دادن به سوالات نخواهید داشت. 

نکته بعدی هم یادگرفتن یه سری گرامر های معروف هست. مثلا یادگرفتن ادجکتیو کلاوز ها و ادورب کلاوز ها و....یاد گرفتن این ها خیلی در درک متون کمک خواهد کرد. به جرات میتونم بگم که حداقل یه گرامر اینورژن تو هر متن وجود داره.  پس یادگرفتن اینا خیلی مهمه!

و اما از کدوم منبع بخونیم؟!
همه میگن TPO ها خیلی خوبه برای شروع و بعد اگر وقت کردین برین ژنتی بخونین. 

ولی من نظرم اینه که اول و آخر فقط ژنتی بخونین. ژنتی ها متونی هستند که از آزمون های اصلی بیرون اومدن و خیلی از بچه ها میگن که کلی از متون ژنتی توی آزمون های اصلی شون تکرار شده. بنابراین ژنتی ها گزینه اولویت تون باشه و حتی به نظرم خوبه که یه بار هم دوره کنید. و بعد از اون هم TPO ها اگر وقت شد.

من خودم حدود 30 تا پکیج TPO و 30 تا پکیج ژنتی زدم. ( هر پکیج 3 تا متن داره یعنی 90 تا متن)

اگرچه نمراتم خیلی متغیر بوده و هر چی بیشتر میزنم بیشتر با مفاهیم آشنا میشم. و سعی میکنم که توی وقت تموم کنم. 

استراتژی هم اینه که اول سوال بدون جواب ها میخونم. بعد کل پاراگراف رو میخونم حتی اگر جواب تو خط اول باشه. بعد از خوندن کل پاراگراف میرم سراغ سوال و گزینه های بررسی میکنم و جواب میدم. برای سوال های لغت هم سعی میکنم از حافظه خودم استفاده کنم و حتی اگر معنی رو بلد نباشم سعی میکنم یه حدس بزنم و جواب بدم. 

تا الان حدود 100 تا پسیج ژنتی اومده بیرون. ولی اینایی که تو گروه ها هستند کامل نیستند. اون نرم افزاری که خریدم خیلی خوب و کامله و جدید ترین متون رو داره. 

یه بدی که ژنتی ها دارن اینه که بعضی جواب هاش مخصوصا سوال آخر که باید 3 تا گزینه رو انتخاب کنی اشتباهه! ولی خب گروه های تلگرامی هستند که اکثر سوالات اش تحلیل شده. 

عوامل کم کاری در تافل خوندن


این دو ماه یه سری اتفاق های کوچیک برام افتاد که تاثیرات زیادی توی درس خوندم برای تافل داشتند و باعث شد که روی اونها وقت بذارم. اینجا میخوام مهم ترین هاشو بگم.

1: تا اواخر خرداد داشتم مقاله رو ریوایز میکردم. بعد از اینکه مقالم ریجکت شد سعی کردم تا جاییکه میتونم روش کار کنم و بهتر اش کنم تا شانس پذیرش ام برای ژورنال بعدی بالاتر بره. چون اگر این دفعه ریجکت بشه واقعا زمان زیادی رو از دست خواهم داد. متاسفانه زمان داوری حدود 2 ماه هست. به خاطر همین خیلی برای ریوایز مقاله زحمت کشیدم و از تایم زبان خوندم زدم و روی مقاله وقت گذاشتم.
2: بابام مریض شد. در واقع اومیکرون گرفت و من مجبور شدم که چند روزی رو کامل برای بابام وقت بذارم. این چند روزه هم بابام چشم اش رو عمل کرد. به خاطر همین حدود یکی دو هفته درگیر این موضوع بودم.

3: من یه دوست دارم تو دانشگاه که هم ورودی های خودمون هست ولی تا الان روی پایان نامه اش کار نکرده بود. به خاطر همین استاد راهنمام برای اینکه وجهه علمی خودش تضعیف نشه به من زنگ زد و بهم گفت که اگر میتونی به دوستت کمک کن و اینا...منم چی میتونستم بگم؟! البته قبلش بارها به همین دوستم کمک کرده بودم ولی بازم مجبور شدم که براش وقت بگذارم. دیگه چند روز فول تایم براش وقت گذاشتم و چند بار کارش رو درست کردم و براش فرستادم. واقعا خودم از اینکه دارم برای کسی دیگری وقت میگذاشتم ناراحت بودم. ولی استاد راهنمام چند بار بهم رو انداخته بود و من چاره ی دیگری نداشتم.

4: نوشتن پایان نامه هم چند روز به شدت ازم وقت گرفت. واقعا تصحیح و درست نوشتن پایان نامه خیلی زمان بر هست. اگر بلد نباشی با ورد کار کنی به شدت به درد سر میفتی. بعد از اینکه متن پایان نامه رو نوشتم برای دوستم فرستادم. اونم یه روزه خوند و یه سری ایراد ازم گرفت. اونا رو اصلاح کردم و بعد برای استادم فرستادم. استادم هم دو روزه خوند و یه سری ایراد گرفت. مثلا گفت که شکل ها رو یا خودت طراحی کن یا رفرنس بده. منم دیدم که بعضی شکل ها خیلی ساده هستند و ضایع هست که رفرنس بدم. به همین خاطر اومدم خودم اونها رو درست کردم. یا بهم گفت که نحوه رفرنس دهی ات اشتباهه و باید درست اش کنی. بماند که ایراد الکی بود. ولی من قبول کردم و همه این ها باعث شد که وقتم رو روی پایان نامه بذارم.


امیدوارم که دیگه از این اتفاق هایی عجیب غریب برام نیفته. دوست دارم که تایم ام رو روی تافل خوندن بذارم. اگرچه این اتفاق ها اجتناب ناپذیر هستند. مثلا یه روز دوستم زنگ میزنه و یه ساعت حرف میزنیم و یا یه مهمون ناخونده یه دفعه میاد. دیگه زندگی همینه و باید ساخت. 
راستی یه ووچر آزمون ماک گرفتم. 6 تا از بچه ها جمع شدیم و پول روی هم گذاشتیم که ارزون تر دربیاد برامون. ماک تافل 3 حدود 376 هزار تومن برامون در اومد. حالا فعلا ثبت نام نکردم ولی فکر کنم آخر مرداد زمان خوبی باشه. الان باید بشینم دوباره یه بار دیگه پایان نامه رو بخونم و نسخه نهایی رو برای استادم بفرستم. بعدش بهش میگم که یه کاری کن که من اول شهریور دفاع کنم. قبلش البته باید پایان نامه ام تو گروه تصویب بشه و گزارش سرقت ادبی هم بگیرم. چون مرداد دانشگاه تعطیله باید سریع این پروسه رو جم و جور کنم و استاد داور ها رو مشخص کنم و براشون بفرستم تا اونا یه ماه وقت داشته باشند که پایان نامه ام رو بخونن و ایشالله اول شهریور موفع دفاع ام باشه. به استادم گفتم که من وقتی دفاع کردم تا زمان تافل دادنم باهام کاری نداشته باش. میخوام تافل بخونم. اونم گفت باشه کاری باهات ندارم. وقتی تافل ات رو دادی شروع کن روی مقاله کار کن. استادم آدم خوبیه ولی بعضی موقع ها خودهواه میشه. ولی بعضی اخلاقاش رو دوست دارم. مثلا بهم گفت که تو سعی کن تافل ات رو بالا بشی. من بهت قول میدم که با استاد کالیفرنیا صحبت کنم که تو رو برای سال بعد بگیره. اگرچه من زیاد دلم رو صابون نمیزنم. ولی همین حرفاش باعث میشه که احساس کنم داره ازم حمایت میکنه. 

گلدن گیت زیبا


نمیدونم اینجا راجع به علاقم به گلدن گیت گفته بودم یا نه! ولی به جرات میگم اولین جایی هست که دوست دارم از نزدیک ببینمش! 

راستش نمیدونم از کجا و کی بود که بهش علاقه مند شدم. رنگ قرمز آهن و فولادها به عظمت و بلندی اش اضافه کرده که باعث شده بیشتر جذب اش بشم. 

بعضی اوقات با خودم خیال میکنم که رفتم آمریکا و دارم روش قدم میزنم. از خدا چه پنهان که حتی یکبار خوابش رو دیدم. خواب دیدم که رفتم روش وایستادم و به یه آقایی گفتم: "میشه ازم عکس بگیرین؟ (به انگلیسی گفتم :)) گفت چرا که! دوربین تو بده! منم بهش دادم. بعد بهم گفت که این ژستی که گرفتی پسر؟ گفتم: "چه جوری وایستادم خو؟" کفت ببین هر جایی یه ژست خاصی داره. گفتم مثلا اینجا چه ژستی خوبه؟ گفت مثلا دستات رو باز کن! منم دستام رو باز کردم و ازم عکس گرفت.
خلاصه اینقدر تو فکرم رفته بود. و الانم بعضی اوقات خیال میکنم که رفتم کالیفرنیا و اولین جایی که بعد از اینکه رسیدم به آمریکا میخوام برم گلدن گیت رو ببینم. 

کاش خدا امشب که زاد روزم هست به حرف دلم گوش بده و آرزو ام برآورده کنه. دوست دارم که دست تو دست یار از اول تا آخرشو قدم بزنیم و زیر لب آهنگ بخونیم و خدا رو شکر کنیم که اینقدر بهمون نعمت داده. و بعد یادم بیاد که در چنین روزی وقتی که داشتم 26 مین سالگرد تولدم رو جشن میگرفتم این متن رو اینجا نوشتم تا به یادگار بمونه. تا یادم بمونه که کی بودم و کی شدم!
خدایا شکرت