یه پسر

یه پسر دهه هفتادی که کلی آرزو داره و داره تلاش می‌کنه با کمک خدا بهشون برسه... توی این مسیر خاطرات خوب و بد اش رو اینجا می‏‌نویسه

یه پسر

یه پسر دهه هفتادی که کلی آرزو داره و داره تلاش می‌کنه با کمک خدا بهشون برسه... توی این مسیر خاطرات خوب و بد اش رو اینجا می‏‌نویسه

لعنت خدا بر پایان نامه

بخدا دیگه خستم کردند.

هی میخوام وقتم رو بذارم رو این تافل لعنتی ولی نمیشه.

بعد از اینکه دوستم یه سری اصلاحات بهم گفت، برای استادم فرستادم. استادم هم یه سری اصلاحات بهم گفت. مثلا بهم گفت که یا شکل ها رو رفرنس بده یا خودت بکش. دیگه منم دیدم ضایع است که یه شکل ساده رو رفرنس بدم. دیگه خودم مجبور شدم توی Visio بکشم. بعدش استادم که درست حسابی پایان نامه رو نخونده بود هی بهم میگفت که یه بار دیگه پایان نامه ات رو بخون. منم کم و بیش خوندم یه سری اصلاحات نگارشی دیگه انجام دادم. بعدش همانند جویی ایرانداک رو گرفتم. 25 هزار تومن هزینه اش شد و بعد یکی دو ساعت نتیجه اومد و خدا رو شکر فقط 2 درصد تشابه با بقیه پایان نامه ها داشتم. 

بعدش این فایل پایان نامه و همانندجویی رو برای مدیر گروه آموزشی دانشکده ایمیل کردم و بعدش استادم تو گروه پایان نامه منو مطرح کرد و تایید اش رو گرفتم. ولی استاده یه سری اصلاحات دیگه امروز برام فرستاد. منم تقریبا تا ظهر داشتم روی اصلاحات اونا کار میکردم و بعدش هم برای استاد راهنما و هم مدیر گروه نسخه آپدیت شده اش رو فرستادم. دیگه همین یه ساعت پیش درخواست دفاع ام رو توی سایت لعنتی گلستان ثبت کردم تا مراحل اداری اش انجام بشه. تاریخ پیشنهادی دفاع رو اول شهریور زدم. حالا ببینم چی پیش میاد دیگه. 

امروز عصر داشتم با استادم حرف میزدم یه دفعه گفت مقاله جدید در چه حاله؟! منم گفتم که این روزا که درگیر پایان نامه بودم. گفت 40 روز وقت داری. شروع کن به نوشتن اش. و بعد گفت اگه دوست داری میتونی بیای دانشگاه تو آزمایشگاه کار کنی. منم گفتم نه تو خونه راحت ترم چون دارم واسه تافل هم میخونم. 

هیچی دیگه! کارمون در اومد. حالا باید بشینم پای مقاله جدید...
یعنی تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد