یه پسر

یه پسر دهه هفتادی که کلی آرزو داره و داره تلاش می‌کنه با کمک خدا بهشون برسه... توی این مسیر خاطرات خوب و بد اش رو اینجا می‏‌نویسه

یه پسر

یه پسر دهه هفتادی که کلی آرزو داره و داره تلاش می‌کنه با کمک خدا بهشون برسه... توی این مسیر خاطرات خوب و بد اش رو اینجا می‏‌نویسه

اندر حکایات کارت ملی هوشمند

کارت بانک ملی ام تاریخ انقاضاش رسیده بود و باید میرفتم عوضش میکردم

یه بانک رفتم گفت باید کارت ملی هوشمند داشته باشی. منم چون قراره کارای فارغ التحصیلی و ثبت نام ارشد رو انجام بدم نمیتونستم برم واسش اقدام کنم چون ممکن بود به مشکل بخورم

دیگه یه چند روز بیخیالش شدم و اتفاقی وقتی که داشتم میرفتم ریز نمرات تائید شده ام واسه ترجمه رو بگیرم، تو راه دیدم که یه بانک خلوته و رفتم تو

این بار مسئول بانک گیر نداد و گفت برات عوضش میکنم ولی اگه میخوای امروز بگیری شماره کارتت عوض میشه. منم گفتم مشکلی نداره. تو بده حالا!

بعد چند لحظه گفت که شما واسه کارت هوشمند ملی اقدام نکردین؟ منم ترسیدم با خودم گفتم اوه اوه الان اینم گیر میده. با ترس و لرز گفتم نه!!!

اونم گفت باشه مشکلی نیست

بعد چند لحظه باز گفت شما گفتین که اقدام نکردین پس چرا وقتی شماره ملی ات رو میزنم عکست نمیاد؟

منم گفتم نه اقدام نکردم(بخدا). اونم گفت شاید بابات یا مامانت اقدام کرده. گفتم: مگه میشه آخه!؟

خلاصه گفت که نمیتونم عوض کنم و فلان

حالا طرف زد کارتی که تا آخر ماه حداقل مهلت داشت  رو هم سوزوند. بهش گفتم چرا سوزوندی حالا اینو؟ گفت میخواستم عوضش کنم که نشد دیگه

گفتم بابا  من با این حالا کار داشتم. دیگه با اعصاب خوردی اومدم بیرون

سریع رفتم هر چی تو حساب داشتم رو انتقال دادم به حساب بابام که لااقل تا گرفتن کارت جدید تو حسابم نباشه

خلاصه برای ثبت ارشد مجبور شدم که کارت بانکی بابام رو بگیرم

دیگه تو دلم لعنت فرستادم به این دولت که نمیتونه یه کارت ملی رو مدیریت کنه. یه روز میاد میگه همه باید بگیرن یه روز معلوم نیست میتونه کاغذش رو تولید کنه یا نه!

حالا کارت ملی من تا یه سال دیگه مهلت داشت و تاریخ اش تموم نشده بود ولی این دولت به خاطر عدم توانایی اش هر روز یه قانون میذاره و کار ملت رو مختل میکنه

ارشد قبول شدم

بعد از اینکه پایان نامه ام رو دفاع کردم، چون پدر و مادرم شهرستان بودن فرداش رفتم پیش اونا. حتی دیگه نرفتم پیش استاد راهنمام تا نمره پایان نامه ام رو بده

با خودم گفتم سریع میام تهران و اوکیش میکنم. دیگه اینقدر طول کشید موندمون که الان که 25 شهریوره هنوز نتوستم نمره ام رو بگیرم

خلاصه شهرستان که بودم چون اینترنت نداشتم از همه جا بی اطلاع بودم. اتفاقی که داشتم با دوستم حرف میزدم گفت که نتایج ارشد حدود 3 روز هست که اومده و منم این چند روز الکی استرس داشتم. سریع به هر بدبختی ای بود وارد سایت شدم و دیدم آخرین انتخابم قبول شدم

راستش اولش زیاد خوشحال نشدم. چون فکر میکردم دانشگاه بهتری قبول بشم. چون شبانه قبول شدم هی به فکرم میزد که بیخیال شم و سال دیگه کنکور بدم

بعد با خودم گفتم مگه ارشد چند ساله که میخوای یک سالم پشت کنکور باشی؟!

این دانشگاهی که قبول شدم میگن دانشگاه درجه دو تهرانه ولی بازم خدا رو شکر

اولش ثبت نام غیر حضوری داره که تقریبا کاراش رو انجام دادم و قراره چهارشنبه برم ثبت نام حضوری اگه خدا بخواد!

دیگه بریم ببینیم چی میشه و توکل به خدا

دفاع پایان نامه کارشناسی

11 شهریور پایان نامه کارشناسی ام رو دفاع کردم

رفتم پیش استاد راهنما و اونم یه استاد دیگه رو مشخص کرد که برم پیشش و پیش اون دفاع کنم

با یکی از دوستام بودم. اون میخواست دفاع کنه. ولی من دودل بودم و با خودم میگفتم که زیاد آماده نیستم. 

با دوستم رفتم پیش اون استادی که باید دفاع میکردم. اول دوستم دفاع کرد و من هم بعدش بلافاصله دفاع کردم. دو دلیل داشتم: اول اینکه این استاد هفته بعد میخواست برای مراسم عاشورا بره شهرستان و معلوم نبود که کی برمیگرده و کجا میتونم پیداش کنم دوباره و دوم اینکه احساس کردم زیاد سخت گیر نیست

خلاصه پیشش دفاع کردم و تقریبا خوب دفاع کردم و برای من روی کاغذ برای استاد راهنمام نوشت که : پایان نامه ایشان متوسط بوده است

یکی از اشتباهاتی که کردم این بود که باید برای دفاع دو تا برگه از روی میز برمیداشتم. یکی برای مشخص کردن استاد دفاع بود که استاد راهنمام امضا کرده بود و یکی دیگه برای نظر استاد دفاع که این برگه رو  برنداشتم و موقع دفاع همراهم نبود. استاد دفاع ام هم گفت که برو برگه رو بگیر. منم تا رفتم دفتر استاد راهنمام که مدیر گروه هم اتفاقا بود دیدم رفته و در بست است. دیگه برگشتم پیش استاد دفاع و گفتم نتونستم برگه رو بیارم. دیدم اونم بیخیال نظر شو تو همون برگه نوشته و بهم گفت به استاد راهنمات بگو خودش درست کنه

اون روز تقریبا احساس راحتی کردم که دیگه بلاخره از شر پایان نامه هم خلاص شدم . فقط مونده بود که برم پیش استاد راهنما و نمره ام رو بده


روزای آخر دانشگاه

خب دیگه روزای آخر دوران کارشناسی داره می رسه.

امروز زنگ زدم به استاد راهنمام تا پایان نامه ام رو براش ببرم. گفت دوشنبه هستم. حالا باید تا دوشنبه صبر کنم

از طرف دیگه زنگ زدم دانشگاه تا ببینم ریز نمراتی که دو هفته پیش درخواست دادم بودم آماده شده یا نه. ( البته موقعی که من درخواست دادم مصادف شد با تعطیلات تابستونی دانشگاه). بعد گفتن که ما فرستادیم به سازمان مرکزی. اگه خودت میتونی بری بگیری که برو، وگرنه باید دو هفته صبر کنی تا تائید بشه و برامون بفرستن.

منم با خودم گفتم من که عجله ای ندارم. صبر میکنم هر موقع خودشون اوردن میرم ازشون میگیرم

از طرفی بابا و مامانم هم رفتن شهرستان و هی میگن تو هم بیا. منم باید خودم رو واسه دفاع پایان نامه آماده کنم. دوست دارم سریع شرش رو بکنم. ولی پایان نامه خیلی دنگ و فنگ داره. 

از یه طرف دیگه آخرین امتحان کارشناسی هم دیروز دادم و اگه خدا بخواد پاس میشم اما نمره ام زیاد خوب نمیشه متاسفانه 

از طرف دیگه سازمان سنجش گفته نتایج ارشد هفته سوم شهریور یعنی از 20 ام به بعد میاد و تاریخ تخمینی ثبت دانشگاه ها رو از 25 تا 28 شهریور اعلام کرده

اوضاع پیچیده و پر استرسی شده. واقعا بعضی موقع ها زمان باید همه چی رو درست کنه

هر چی خدا بخواد همونه
امروزم میخوام برم مسجد دانشگاه یک عزیز و استادی که تا حالا از نزدیک ندیدمش رو ببینم و به حرفاش گوش بدم