یه پسر

یه پسر دهه هفتادی که کلی آرزو داره و داره تلاش می‌کنه با کمک خدا بهشون برسه... توی این مسیر خاطرات خوب و بد اش رو اینجا می‏‌نویسه

یه پسر

یه پسر دهه هفتادی که کلی آرزو داره و داره تلاش می‌کنه با کمک خدا بهشون برسه... توی این مسیر خاطرات خوب و بد اش رو اینجا می‏‌نویسه

این چند مدت که نبودم

از آخرین باری که اینجا نوشتم خیلی وقته میگذره. اینقدر توی مدت اتفاقات زیادی افتاده که نمیدونم از کجا شروع کنم

اولا که نوروز شد. اولین سال نوی دوری از وطن رو تجربه کردم. یاد عید ایران افتادم. دلم حال و هوای روزهای دم عید رو خواست. روزهای خونه تکونی و عجله و شلوغی خیابون ها توی روزهای منتهی به عید یه  حس و حال دیگه ای داره. اینجا ولی خبری از این چیزا نبود. ایرانی های نیویورک برای سال نو برنامه داشتن منم رفتم مهمونی اونا. بد نبود و با چند نفر ایرانی آشنا شدم ولی خب تحویل کردن سال نو با خانواده یه حال دیگه ای داره. 
چند روز بعد هم انجمن ایرانی های دانشگاه برنامه داشتن و اونم خوش گذشت. 
توی این یه ماه کم و بیش درگیر امتحان جامع دکترا بودم. تا اینکه دوشنبه بلاخره امتحان ش رو دادم و خیالم راحت شد. نتیجه اش دو هفته دیگه میاد. اگر قبول بشم رسما با عنوان Ph.D. Candidate شناخته میشم. تا الان Ph.D. Student بودم در واقع. امتحان جامع توی آمریکا برای هر دانشگاه و برای رشته متفاوته. هر دپارتمان قوانین مخصوص به خودش رو داره. بعضی ها هم امتحان کتبی میگیرن هم شفاهی. بعضی ها فقط شفاهی. 

برای دپارتمان ما اینجوری بود که باید بین چند درس تخصصی یکی رو انتخاب میکردی. و بین دو تا درس ریاضی هم یکی رو انتخاب میکردی. بعد از هر درس چند تا سوال میاد که باید به صورت کتبی جواب بدی. برای ما زمانش ۴ ساعت بود. اگر این امتحان رو رد بشی اغلب یه فرصت دیگه بهت میدن. اگر بازم رد بشی فکر کنم بعضی از دانشگاه ها اخراجت میکنن. خلاصه یکی از امتحان های مهم دکترا محسوب میشه.
این مدت کار خاص دیگه ای نکردم. بیشتر از روزهای بهاری اینجا لذت میبرم. این اولین بهاری هست که اینجا هستم و خیلی از دیدن درخت ها و شکوفه ها کیف میکنم. واقعا یه سری شکوفه ها رو میبینم که نمونه اش رو توی ایران ندیدم. بسیار زیبا هستند. 

یکی از اتفاقات مهمی که این مدت برام افتاد اپلای کردن برای گرین کارت بود. به دو تا از وکیل های معروف ایمیل زدم تا کیس ام رو بررسی کنند. اول به Chen ایمیل زدم ولی بهم گفت که نمیتونه پرونده ام رو قبول کنه. ولی بعدش به Porter پیام دادم و خوشبختانه گفت که رزومه خوبی دارم و پرونده ام رو با گارانتی و تضمین قبول کرد. منم خیلی خوشحال شدم و سریع باهاش قرارداد بستم. هزینه این وکیل شش هزار دلار میشه که توی ۱۲ ماه برام قسط بندی کرد. هزینه فایل کردن پرونده هم ۱۳۰۰ دلار میشه. چند تا فرم برام فرستادن که این روزا مشغول پر کردن اونا هستم. 

واقعا خیلی خوشحال شدم که وکیل پرونده ام رو قبول کرده و یکی از استرس های زندگیم تقریبا رفع شد. حالا میتونم امیدوارم باشم که تا ۲ سال آینده میتونم گرین کارت ام رو بگیرم. 
این چند روز باید خیلی سخت کار کنم تا بتونم یکی دو از پروژه های این ترم ام رو تموم کنم تا تابستون یه پروژه دیگه رو شروع کنم. خوشبختانه تابستون هم از طرف دانشگاه فاند میگیرم. باید یه رزومه خوبی بسازم تا سال آینده یا دو سال بعدش بتونم یه کارآموزی خوبی گیر بیارم. 

اینترنت در آمریکا

ایران که بودم یکی از آزار دهنده ترین کارها کار کردن با اینترنت بود. حالا اگه سر و کارم با چیزهایی بود که نیاز به قند شکن داشتند، که دیگه مصیبت بود.

یادمه برای وصل شدن به تلگرام چقدر وقتم هدر میشد. وقتی میخواستم به یوتیوب وصل شم که دیگه واویلا بود.

خلاصه عذاب عالم رو سرم هوار میشد وقتی میخواستم ساده ترین کارها رو انجام بدم.

ارمنستان که رفتم تازه فهمیدم اینترنت به چی میگن. ارمنستان که همین بغل ایرانه اینقدر‌سرعت اینترنت اش خوب بود که دلم نمیومد بیام ایران. تا آخرین لحظه از اینترنت هتل استفاده کردم.

روزهای اول تو آمریکا هم کارکردن با نت برام جذاب بود. اما الان مثل اب خوردن برام عادی شده. اینقدر عادی که اصلا بهش فکر نمیکنم.

اینجا توی هر رستوران یا باری اینترنت وجود داره. حالا توی خونه یا دانشگاه که بماند. و بسیار سرعت شون بالاست.

من برای خونه اینترنت شرکت xfinity رو گرفتم که ماهی 25 دلار با هم خونه ایم میدم. برای اینترنت گوشی هم ماهی ۳۰ دلار. همه اینا نت نامحدود دارن. هم خونه هم سیم کارت.

اینم اضافه کنم اینجا تماس و پیامک نامحدود هست. شما هر پلنی داشته باشین میتونین نامحدود صحبت کنید.

در کنارش من ۳ ماه بعد از اینکه اومدم امریکا گوشی ایفون ۱۴ پرومکس گرفتم قسطی ماهیانه ۱۸ دلار. با دوستانم اینجا یه پلن گروهی زدیم و هر کس برای خودش گوشی قسطی برداشت.

یعنی من در مجموع حدودا ماهی ۶۰ دلار هزینه گوشی و نت میدم. که بسیار‌راضی ام. 

خلاصه خواستم بگم چیزی که ما تو ایران اینقدر براش عذاب میکشیم این سر دنیا اینقدر دم دستی هست که گاهی یادم میره که چقدر براش حرص خوردم. 

روز شکرگزاری

امروز به همراه سه تا از دوستان ایرانی برای مراسم روز شکرگزاری یا همون Thanksgiving به خانه یکی از آمریکایی ها رفتیم. یه زن و شوهر آمریکایی که تقریبا 40 سال شون بود و 4 تا بچه داشتند. بچه بزرگ شون آخرای دبیرستان بود. این اولین تجربه من از این روز بود و اصلا هیچ ایده ای از اینکه که قراره چه اتفاقی بیفته نداشتم. 
سلام کردیم و وارد خونه شدیم. یه خونه نقلی جم و جور داشتند. بسیار مهربون بودند. اولش کمی صحبت کردیم. یکی از دوستان که تقریبا 5 ساله اینجاست و زبان ش قوی تر از ما بود، بیشتر صحبت میکرد. منم سعی میکردم کم و بیش صحبت کنم. قبل از ناهار پدر خانواده یک متنی از انجیل فکر کنم خوند که مضمون اش این بود که بابت یه سری چیزا از خدا تشکر میکرد. 

حدود ساعت 3 برای ناهار تعارف کردند. گفتن که بشقاب بردارین و برین به صورت سلف سرویس خودتون غذا بردارین. رسم هست که برای این روز بوقلمون درست میکنند. اولش پدر خانواده اومد کل بوقلمون رو نشون داد و گفت که دارم نشونش میدم چون بعدش میخوام تیکه تیکه اش کنم. بوقلمون رو خیلی خوب درست کرده بودن. همسرش هم در کنارش کلی چیزهای مختلف مثل پوره سیب زمینی و سالاد درست کرده بود. اونا هم خوشمزه بودند و به ذائقه ما بسیار نزدیک. 

بعد از ناهار دو سه تا از دوستان این خانواده به جمع مون اضافه شدند. کمی صحبت کردیم و بعدش دسر اوردند و خوردیم. 

بین دسر خوردن پدر خانواده اولش یه دعا کرد و بعد گفت که هر کس بابت چیزهایی که خدا بهش داده تشکر کنه. هر کس بین 1 تا 5 چیز از خدا تشکر کرد. البته گفت که ممکنه کسی الزاما به خدا اعتقادی نداشته باشه ولی بلاخره به چیزی اعتقاد داره و باید بابت نعمت هایی که داره سپاسگزار باشه. یکی از قشنگ ترین چیزهایی که گفت این بود که خدایا ازت تشکر میکنم چون که سزاوار تشکر و شکر هستی. 

بسیار لذت بردم از این فرهنگ زیبا. داشتم فکر میکردم که عجب رسم قشنگیه و چقدر مشابه این حرف ها رو در قرآن خودمون داریم. قرآنی که ما مسلمون ها فکر میکنیم که مال خودمون هست و داریم بهش عمل میکنیم. ولی الان میبینم که همون مضمون رو خیلی از آمریکایی ها دارن اجرا میکنن اگرچه به اسم مسلمون نیستند. کلا این فرهنگ تشکر رو همه جا دارند. مثلا توی روزهای عادی هم موقع صرف غذا قبلش دعا میخونن و از خدا تشکر میکنن بابت غذاهایی که خدا بهشون داده. 
در کل تجربه قشنگی بود. بسیار مهمان نواز بودند. داشتم فکر میکردم که آیا یه خانواده ایرانی حاضر میشه که برای مهم ترین روز فرهنگ شون  مثلا شب یلدا یک نفر خارجی رو توی جمع شون راه بده و مهمون کنه؟ ولی این آدما که تقریبا یک آمریکایی اصل محسوب میشن حاضر میشن 4 نفر دانشجوی ایرانی رو که کلی خبر بد از رسانه ها راجع به ایران داره پخش میشه رو مهمون کنن و ما رو وارد جمع خانواده و زن و بچه شون قبول کنن. 

من احساس میکنم ما ایرانی ها یه جای مسیر رو اشتباه رفتیم. اینکه فکر میکنیم چون اسم مسلمونی رو یدک میکشیم همه چیزمون درست و تکه. درحالیکه هر روز دارم اینجا چیزهایی رو در میبینم که ما فقط راجع بهشون خوندیم ولی اینجا دارم میبینم که دارن عمل میکنن. 
مثلا یه مورد دیگه این بود که چون اکثر خانواده ها توی این روز بوقلمون میخورن، دولت توی این هفته میاد و بوقلمون رو که در حالت عادی 25 دلاره بسیار ارزون میکنه و حدود 2 دلار میشه. این کار باعث میشه هر خانواده ای با هر سطح مالی که هست بتونه این رو بخره. حالا من مقایسه میکنم با ایران که چقدر قیمت یه ماهی موقع عید نوروز زیاد میشه. یا مثلا همین بلک فرایدی که فردا هست هم فلسفه اش اینه که قیمت اکثر اجناس ارزون بشه تا هر کس با هر سطح مالی بتونه قبل از کریسمس نیازها و اجناس خودش رو تهیه کنه. حالا باز هم مقایسه میکنم با ایران خودمون که چقدر قبل از عید نوروز خانواده ها بابت خریدن وسایل ضروری شون به مشکل برمیخورن.