یه پسر

یه پسر دهه هفتادی که کلی آرزو داره و داره تلاش می‌کنه با کمک خدا بهشون برسه... توی این مسیر خاطرات خوب و بد اش رو اینجا می‏‌نویسه

یه پسر

یه پسر دهه هفتادی که کلی آرزو داره و داره تلاش می‌کنه با کمک خدا بهشون برسه... توی این مسیر خاطرات خوب و بد اش رو اینجا می‏‌نویسه

ماک تافل 96 شدم!


روز پنجشنبه ساعت 9 صبح رفتم موسسه تافل3 و ماک دادم. آدرس اش سرراست بود و تقریبا تقاطع ولیعصر و مطهری بود. دیگه اول رفتم شماره گرفتم و وسایل ام رو تو لاکر گذاشتم و رفتم برای امتحان. اون روز زیاد شلوغ نبودیم. برخلاف صحبت برخی از بچه ها، فاصله ها خیلی خوب بودند. مثل همین چیزی که تو تصویر می بینید. و همه چی عالی بود. آب سرد کن دارند و خوراکی و مداد و خودکار و کاغذ هم میدن. سیستم هاشون هم خوب بود. 

اول ردینگ که شروع شد من خیلی استرس داشتم. دیگه یه نفس عمیق کشیدم و شروع کردم. اولش چون بک گراند اش آزمون خیلی سفید بود چشمم رو میزد. و هم چنین اوایل صدای کلیک بقیه رو مخم بود. ولی بعد یه مدت عادت کردم. من ریدینگ ام لانگ بود. یعنی به جای 3 تا پسیج 4 تا پسیج داشتم. دیگه متن اول رو انگار داشتم چینی میخوندم. دیگه سریع اون متن رو رد شدم  و سوالاتی که شک داشتم رو کاغذ نوشتم که بعدا بهشون رجوع کنم. سریع بقیه سوالات رو زدم و 10 دقیقه وقت اضافه اوردم و گذاشتم برای بقیه سوالات.

بعد لیسنینگ شروع شد. بیشتر لیسنینگ برام آشنا بود. چون تست هاشو زده بودم. ولی لکچر آخر ذهنم خیلی خسته بود و سخت هم بود. اونو فکر کنم چند تا غلط زدم.

بعدش 10 دقیقه رفتیم بریک و استراحت

بعد اومدیم داخل اتاق و اسپیک رو شروع کردیم. من بازم خیلی اینجا استرس داشتم ولی چند تا نفس عمیق کشیدم و درست شد. سوال اول اسپیک این بود که ترجیح میدی که خرید ات رو از یه فروشگاه که نزدیک خونه ات هست و گرون هست انجام بدی یا بری یه فروشگاه دورتر که ارزون تره! 

سوال دوم هم یه ذره برام عجیب بود چون هم موافقت کرده بود و هم مخالفت

سوال سوم هم در مورد ساخت راه آهن بود که دولت اومده بود زمین های خصوصی مردم رو گرفته بود و در مورد فایده این موضوع حرف زد که باعث کمتر شدن ترافیک میشه.

سوال چهارم رو زیاد متوجه نشدم و یه چیزی بلغور کردم رفت.

بعد رایتینگ شروع شد. تسک اول سرراست بود ولی من زیاد با جزئیات ننوشتم.

تسک دوم سوال این بود که به نظرت انتقاد پذیری افراد باعث میشه که اون مردم در اون گروه موفق بشه. اینجا من یه دلیل ام رو out of topic نوشتم و وقتی این موضوع رو فهمیدم که 10 دقیقه بیشتر وقت نداشتم. دیگه گفتم حالا هر چی که هست بذار ادامه بدم و همون دلیلم رو با وجود اشتباه بودن بسط دادم.

بعد آزمون حدود 7 دقیقه بهتون وقت میدن که عملکرد خودتون رو در امتحان ببینید. یه سری نمودار هست که مثلا در بخش سامری ریدینگ چند تا غلط داشتین.

ولی نمره تون رو همون لحظه نمیدن. 

بعدش اومدم خونه و رفتم تو سایت نتایج ریدینگ و لیس رو دیدم. نتایج اسپیک و رایت هم 3 روز بعد اعلام شد.

نمرات من به این صورت شد:

ریدینگ 25 

لیسنینگ 22

اسپیکینگ 25

رایتنگ 24


به نظرم این نمرات اصلا واقعی نیستند. چون من فکر میکنم سطح اسپیک و رایت ام حدود 20 هست و یه کم دست بالا تصحیح کردند. از طرف دیگه سطح لیسنینگ ام فکر میکنم بالاتر از 22 باشه. صرفا خواستم با فضای آزمون آشنا بشم و فکر میکنم روی اسپیک و رایت باید خیلی وقت بذارم چون عددها سطح من نیستند. 

من چه سبزم امروز...

دیروز رفتم دانشگاه که هم کارهای دفاع رو انجام بدم و هم با استادم صحبت کنم.

اول رفتم آموزش دانشکده که گفت که سالن ها اصلی دانشکده به خاطر سمینار پر هستند و مجبورم که در سایت رایانه جلسه رو برگزار کنم. دیگه رفتم اونجا رو رزرو کردم. بعد با مسئول اش صحبت کردم و گفتم که اگر اجازه میدین سیستم ها رو یه چک بکنم. گفت که همه چی اوکیه نیازی به چک نیست. گفتم اوکی. دیگه یه برگه برای حراست دانشگاه گرفتم که داور خارجی وقتی میخواد بیاد دانشگاه مشکلی نداشته باشه. 

بعدش رفتم با استادم یه ساعتی صحبت کردم. اولش کلی دلداری ام داد که اوکیه و مراحل مقاله همینه. و گفت که خیلی از استاد ها هم چندین بار مقاله شون ریجکت میشه و این دلیلی بر بد بودن کارشون نیست. کامنت های داور ها رو با هم چک کردیم و گفت که همشون چرت نوشتن و قابل اعمال نیست. دیگه همونجا جلوی چشم خودم مقاله رو برای یه ژورنال دیگه سابمیت کرد. این ژورنال هم Q1  هست و ایمپکت 4.8 داره. 

بعدش در مورد پاورپوینت دفاع حرف زدیم و یه سری نکات گفت که باید اصلاح شون کنم و گفت که با داورها زیاد کل کل نکنم.

یه نکته خیلی ارزشمند دیگه هم گفت که منو خیلی به فکر فرو برد. اونم این بود که گفت زیاد به خودت استرس نده که فلان مقاله چی شد و فلان. بهش گفتم اتفاقا من هر روز وضعیت اش رو چک میکردم. گفت خب اشتباه میکنی. باید بذاری به حال خودش. بیخیال اش باشی. زیاد به خودت سخت نگیر. استرس باعث میشه که ذهن آدم چیزهای مثبت رو از خودش دور کنه. بذار کائنات کار خودشو بکنه. مثبت باش و مثبت زندگی کن!

یه لحظه با خودم فکر کردم که چه سال هایی که من اینطوری زندگی کردم. از دوران کنکور بگیر تا الان. همیشه استرس داشتم. در مورد این موضوع در آینده بیشتر می نویسم. ولی در کل باعث شد که نوع افکارم رو نسبت به این دنیا عوض کنم.

و در نهایت شعری از سهراب سپهری که میگه:

من چه سبزم امروز

و چه اندازه تنم هشیار است...

دوباره مقاله ام ریجکت شد


دیشب ساعت 11 استادم پیام داد که متاسفانه مقاله ریجکت شد

وقتی اینو گفت انگار که آب سرد روم ریختن کل دنیا رو سرم خراب شد.

میخواستم گریه کنم دیدم گریه ام نمیاد. حدود سه ماه انتظار تموم شد ولی با ناراحتی. 

الان که دارم این متن رو می نویسم هم حالم زیاد خوب نیست ولی یه مقدار مدیتیشن کردم حالم بهتر شد. 

کامنت هایی که داورها داده بودند واقعا چرت محض بود. چرت محض. یک کدوم از اون کامنت ها قابل اعمال نیست که بخوام مقاله ام رو تصحیح کنم. داورها معلوم بود که میخوان فقط ریجکت کنند. آخه چطور میشه که یه داور بیاد بگه که نوآوری کارت غیرشفاف هست. من به صراحت تمام در چندین جای مقاله همچنین در بخش شبیه سازی این نوآوری ها رو ذکر کردم. 

نمیدونم چی بگم. فقط میتونم بگم که در دنیای آکادمیک هم ناعدالتی وجود داره. اون داور که بدون اینکه مقاله من رو درست بخونه میاد همچین نتیجه گیری میکنه نمیدونه که با زندگی من جوان که لنگ یه مقاله برای اپلای اش هست داره بازی میکنه. 

من فکر میکنم که این داورها چینی هستند. به خدا اگر برام مشخص بشه که چینی بودند، اگر هر جای دنیا که برم به هیچ چینی کمک نمیکنم و با هیچ کدومشون دوست نمیشم. و اگر یه روزی داور بشم و مقاله یه چینی دستم بیفته همه رو ریجکت میکنم. من نژاد پرست نیستم ولی این چینی ها بعضی هاشون واقعا آدمای مزخرفی ان.

فردا برم دانشگاه که هم در مورد دفاع پایان نامه و هم درمورد این مقاله با استادم صحبت کنم.

دیگه فکر کنم اعتماد اون استاد آمریکاییه نسبت به من از بین رفت.احتمالا با خودش میگه که این دانشجو که دوبار مقاله اش ریجکت شده احتمالا دانشجوی خوبی نباشه. پس برای اپلای باید دنبال یه استاد دیگه باشم. 

این روزا


چند باری خواستم بیام اینجا بنویسم ولی دست و دلم به نوشتن نمی رفت. حقیقتش زیاد حالم خوب نیست.
ولی دیگه زندگی که همیشه به وفق مراد آدم نمیگذره.
حدود 40 روز دیگه تافل دارم و خیلی از خودم راضی نیستم. اسپیک و رایت رو هنوز کلی ضعف دارم. ریدینگ و لیس رو هم اگه سخت بگیرن زیاد نمیتونم خوب جواب بدم. برای دو هفته دیگه آزمون ماک تافل 3 ثبت نام کردم که ببینم چند چندم با خودم. هنوز کلی تست نزده و رایتینگ ننوشته دارم. هنوز توی خیلی مسائل میلنگم. از طرفی دلم نمیاد که آزمون رو ریسکجول کنم چون فرصت زیادی رو از دست میدم. مجبورم که بخونم هر طوری که هست. مشکل اینه که بعضی روزا و ساعت ها حوصله درس خوندن ندارم. 
یکی دیگه از مسائلی که اذیتم میکنه اینه که هنوز جواب مقالاتم نیومده. مقاله اولم که حدود 9 هفته است که اندرریو هست و مقاله دوم هم With Editor مونده. همش با خودم فکر میکنم که مقاله ام این دفعه هم ریجکت بشه دیگه از درون نابود میشم. از طرفی اگر خدایی نکرده ریجکت بشه اعتماد اون استاد آمریکاییه نسبت به من از بین میره و با خودش احتمالا میگه که این دانشجو که دو بار مقاله اش ریجکت شده احتمالا کارش خوب نبوده. در حالیکه استاد دانشگاه تهران بهم گفت که کارت خیلی عالیه و میتونی اینجا سابمیت اش کنی. نمیدونم همش میرم سایت رو چک میکنم و دریغ از یک خبر. برای اپلای خیلی به این مقاله نیاز دارم.
هفته دیگه باید برم یک سری چیز میز برای روز دفاع بخرم. پاورپوینت دفاع ام رو آماده کردم و یکی دو بار تمرین کردم ولی بازم باید خودم رو آماده کنم. تقریبا به مباحث تسلط دارم. یک نکته ای که از یه نفر پرسیدم این بود که من که دارم 1 شهریور دفاع میکنم اگر قرار باشه که برگه سبز بگیرم بهم 1 مرداد تاریخ اعزام میدن. یعنی یک ماه قبل اش. چون من فکر میکردم همون 1 شهریور میدن که اینطور نیست. حالا خوبه مرداد دفاع نکردم وگرنه اونطوری میشد 1 تیر.
خلاصه که این روزام جزو یکی از سخت ترین روزهای زندگیم هستند و تنبلی درس نخوندن شده مثل یه پتکی که دارم تو سرم میزنن. اگرچه من خوب درس خوندم تا همینجا هم. تونستم دو تا مقاله سابمیت کنم ولی توقع ام از خودم خیلی بالاتر بود. مثلا دوست داشتم که جیاری هم خوب بخونم ولی متاسفانه فرصت نشد و فکر میکنم که نتونم عملکرد خوبی داشتم.
خدایا خودت کمکم کن که بتونم از این گردنه زندگیم به خوبی عبور کنم.
ایام شهادت حضرت امام حسین (ع) رو تسلیت عرض میکنم
به دریا پا نهاد...
خشک لب بیرون شد از دریا...
مروت بین...
جوانمردی نگر...
غیرت تماشا کن!

چرا از کانادا خوشم نمیاد؟


اول از همه بگم که کانادا بسیار کشور خوبی هست و من به خیلی از دوستان خودم که از شرایط شون خبر داشتم کانادا رو پیشنهاد دادم.

مثلا یکی از دوستام که متاهل هست. میگفت که من نمیتونم آمریکا برم. چون خانومم نمیتونه کار کنه و نمیتونم از پس هزینه ها بربیام. و من هم حرف اش رو تایید کردم. دقیقا هم همینطوره. آدم باید شرایط خودش رو بسنجه و طبق اون تصمیم بگیره. از طرفی مهاجرت هم کار آسونی نیست که هر موقع بخواهی جابه جا بشی. جا به جایی کشور به کشور هم هزینه داره و هم اتلاف وقت هست. طرف مثلا رفته ارشد اندونزی خونده، بعد رفته دکترا ایتالیا، بعد واسه کار رفته کانادا و الانم میخواد بره آمریکا! خب چه کاریه! چه بهتر که از همون اول سعی کنیم که جای خوبی رو انتخاب کنیم.

اما چرا دوست ندارم برم کانادا؟!

بر خلاف بقیه که میگن یکی از بدی های کانادا سرما هست. من سرما رو بهونه نمیکنم و دلایل خاص خودم رو دارم.

اول اینکه موقعیت ها و پوزیشن با فاند در کانادا کم هست. حتی اگر هم فاند بگیری، باید از پول فاندات پول شهریه ات رو بدی. فاند ها نسبت به آمریکا خیلی کم هست. توی آمریکا یه دانشجو بعد یکی دو سال راحت میتونه یه ماشین بخره. و خوب زندگی کنه. ولی کانادا به خاطر فاند کم زیاد دست اش باز نیست.

دوم اینکه موقعیت های شغلی تو کانادا به جز چند رشته خاص به شدت محدوده! و مثل امریکا اینقدر موقعیت شغلی نداره.

سوم اینکه همه دارن میرن کانادا! بابا چه وعضشه! نه تنها ایران کلی کشور دیگه مثل هند و چین! مثلا دولت اومده اطلاعیه زده که هر سال فلان قدر آدم از طریق اکسپرس انتری میخواد جذب کنه. سوال اینجاست که آیا شرایط و موقعیت شغلی رو برای این همه آدم فراهم کرده یا نه! آیا بستر های شهری مهیا شده اند یا خیر. من که زیاد از این موضوع سر در نمیارم ولی خب عقل سلیم میگه که کانادا با این نحوه جذب توی چند سال آینده به مشکل میخوره. 

و در نهایت اینکه با وجود اینکه کانادا کشور پهناوری هست ولی مناطق کمی قابل سکونت هستند. و هم چنین زیاد جاهای تفریحی خاصی برای دیدن نداره. البته به جز طبیعت. ته ته اش میتونی بری آبشار نیاگارا رو ببینی. ولی آمریکا اینطور نیست. هر ایالت کلی جای دیدنی داره. و در از طرفی 6 ماه سال هم که هوا سرده و نمیشه درست حسابی بیرون رفت. 

همه اینا نگفتم که بگم که کانادا کشور بدیه! بلکه میخوام بگم که برای من ایده آل نیست. کانادا یه کشوری هست بین اروپا و آمریکا. یعنی هم سعی میکنه که مردم در یک سطح باشند و هم اینکه اون سیاست امپرالیسم رو داره. مثلا سعی میکنه مثل اروپا درمان رو برای همه نسبتا رایگان فراهم کنه و از طرفی بنگاه های اقتصادی بزرگی مثل آمریکا داره. بنابراین همیشه وسط و بینابین حرکت کرده.

خلاصه اینکه من ترجیح میدم که برم اروپا زندگی کنم تا کانادا. البته اگر اروپا هم نشد مجبورم برم کانادا.