یه پسر

یه پسر دهه هفتادی که کلی آرزو داره و داره تلاش می‌کنه با کمک خدا بهشون برسه... توی این مسیر خاطرات خوب و بد اش رو اینجا می‏‌نویسه

یه پسر

یه پسر دهه هفتادی که کلی آرزو داره و داره تلاش می‌کنه با کمک خدا بهشون برسه... توی این مسیر خاطرات خوب و بد اش رو اینجا می‏‌نویسه

شب چله یا شب یلدا؟


امروز وقتی داشتم با تاکسی به دانشگاه میرفتم، رادیو میگفت که ما تو ادبیات فارسی شب یلدا نداریم. در اصل شب چله درسته!!! و من فکر کردم که چه فرقی میکنه که اسمش چی باشه. مهم اینه که دل هامون شاد باشه. از کسی کینه و بغض نداشته باشیم. و حتی اصلا مهم نیست که دور هم جمع بشیم یا نه. چه بسا آدمایی که دور هم هستن ولی شاد نیستن. زندگی دو سه روز بیشتر نیست. بهتره حرص خیلی چیزای الکی رو نخوریم و تو این دو سه روزه زندگی کاری بکنیم که بعدها از خودمون راضی باشیم. کسی که از خودش راضی باشه، از ته دل شاده...

چند وقتی بود که ننوشته بودم. گفتم حیفه که تایملاین آذرم خالی بمونه. توی این یک ساله خیلی با خودم کلنجار رفتم و سعی کردم که سبک زندگیم رو عوض کنم. چه شب هایی که تا صبح بیدار موندم و فکر کردم. انشالله میخوام شروع کنم به نوشتن. اتفاقاتی خوبی داره برام میفته که دوست دارم ثبت شون کنم، از جمله تموم شدن مقاله ام که قراره به زودی توی تاپ ترین ژورنال رشته ام سابمیت اش کنم و امیدوارم اکسپت بگیره :)