یکی از معضلاتی که خانواده ها دارن اینه که با همدیگه یعنی اعضای خانواده با هم در مورد انجام دادن کاری مشورت نمیکنن.
پدر خانواده یا حتی مادر فکر میکنه چون مسئولیت بیشتری داره دیگه فقط خودش تصمیم بگیره و به حرف دیگران گوش نده!
اینجوری میشه که فرزندان خانواده احساس میکنن تو خونه زیادی هستن. فقط کسی اونا رو آدم حساب نکنه ناراحت میشن.
مثلا مورد خودم رو مثال میزنم: پدر و مادر من بدون مشورت من خودشون رفتن و خونه اجاره کردن و من تا موقع اسباب کشی خونه رو ندیده بودم. خب این حرکتشون زشته. آدم فکر میکنه که عضو این خانواده نیست.
وقتی با فرزندت مشورت کردی ولو اینکه بعدا برخلاف نظرش عمل کنی باعث میشه که فرزندان اینو بدونن که نظرشون مهمه. برای یه نظر خوب تلاش میکنن. سعی میکنن که اونا هم برای این زندگی ای که پدر و مادرشون درست کرده زحمت بکشن. وگرنه اگه آدم حسابشون نکنی میگن اونا منو آدم حساب نکردن من چرا بکنم؟
دقیقا تو جامعه هم همین اتفاق داره میفته. افراد با سن و سال زیاد که در راس امور هستن فکر میکنن که چون سن شون بالاس همه چی میفهن و قشر جوون جامعه رو آدم حساب نمیکنن. جوون هم میگه حالا که به من توجه نکردن منم دیگه برام مهم نیست که چی سر جامعه ام میاد. دیگه کسی برای جامعه اش دلسوزی نمیکنه. اینجاست که خیلی از مشکلات بوجود میان. در واقع به نظرم منشا این مشکلات همین عدم تعاون و مشورت بین اعضاست.