اگر بخواهی امور خودت را به صورت مطلق به عهده بگیری که نمی توانی؛ کجایش را ببینی، کجایش را نیبینی؟ طرف میخواهد ازدواج کند، می گوید: " من یک همسر با تحصیلات بالا می خواهم." تو از کجا می دانی همسر با تحصیلات بالا به نفع توست؟ بگو: " خدایا! من اینجوری به ذهنم می رسد. اما تو به قدر ذهن من با من عمل نکن! چون تو گفتی یک تکانی به خودمان بدهیم و یک درخواستی مطرح کنیم، این را گفتیم والا هر طور که خودت صلاح می دانی رقم بزن."
قصه بسیار حساس و ظریفی است. تو چجوری می توانی برای خودت تنظیم کنی؟ لذا هر دعایی کردی، بایستی دعای توام با رضایت و تسلیم باشد. مگر اینکه دعا برای تقرب باشد. البته در دعا برای تقرب هم لازم نیست انسان حتما مصداقش را مشخص کند. در این موارد هم نباید تجلی تقرب را مشخص کنی، که مثلا من می خواهم امام زمان(عج) را ببینم. نه، شاید مصلحت نباشد تو ببینی. تجلی تقربت را نخواه، بگو: "خدایا! من می خواهم خیلی نزد تو عزیز شوم." ما در معنویت هم وقتی اصرار می کنیم بیشتر دنبال مصادیق هستیم، مثلا می گوییم: " من توفیق نماز شب می خواهم." بهتر است به جای این بگوییم: " خدایا! من می خواهم عبد شوم، مقرب درگاهت شوم." بقیه اش با خدا، حالا توفیق نماز شب می دهد، یا نمی دهد.
برگرفته از کتاب رابطه عبد و مولا نوشته حجت السلام پناهیان