یه پسر

یه پسر دهه هفتادی که کلی آرزو داره و داره تلاش می‌کنه با کمک خدا بهشون برسه... توی این مسیر خاطرات خوب و بد اش رو اینجا می‏‌نویسه

یه پسر

یه پسر دهه هفتادی که کلی آرزو داره و داره تلاش می‌کنه با کمک خدا بهشون برسه... توی این مسیر خاطرات خوب و بد اش رو اینجا می‏‌نویسه

کمی در مورد این روزام

از زمانی که تصمیم گرفتم اینجا رو شروع کنم، با خودم گفتم که حتما هر ماه یک مطلب از روزمرگی هام اینجا مینویسم. ولی الان چند ماهی شده که هیچی ننوشتم و از این بابت ناراحتم. 

توی این مدت اتفاقات زیادی تو زندگیم افتاده. اتفاقات اونقدرها هم عجیب غریب نبوده. یکی از دلایلی که باعث شد کمتر به اینجا سر بزنم، عدم توازن ذهنم بود. احساس میکنم دارم دور خودم میچرخم و در دنیای بقیه زندگی میکنم. 
برای امشب بسه. 
دلم به حرف نمیاد. کاش شبی دیگر

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد