یه پسر

یه پسر دهه هفتادی که کلی آرزو داره و داره تلاش می‌کنه با کمک خدا بهشون برسه... توی این مسیر خاطرات خوب و بد اش رو اینجا می‏‌نویسه

یه پسر

یه پسر دهه هفتادی که کلی آرزو داره و داره تلاش می‌کنه با کمک خدا بهشون برسه... توی این مسیر خاطرات خوب و بد اش رو اینجا می‏‌نویسه

سفارت و ویزا

صبح ساعت 9 وقت مصاحبه داشتم. ساعت یک ربع و هشت راه افتادم و حدود 8 رسیدم به سفارت. 

اول جلوی درب بچه ها صف بسته بودند و یک مامور بود که همون جلوی درب بر اساس ساعت مصاحبه بچه ها رو راه میداد. اول پاسپورت رو دادم و اسم ام رو از روی لیستی که جلوش بود پیدا کرد و تیک زد و بهم گفت که برم داخل. چند قدم که جلو رفتیم دوباره قبل از ورود به اولین ساختمون، یک مامور دیگه بود که اول پرسید موبایل داری؟ که من نبرده بودم با خودم و گفتم نه. بعد گفت وسایل ات روی میز بذار و خودت از توی دستگاه رد شو. وسایل ام رو برداشتم و وارد ساختمون شدم. دوباره هم خودم از دستگاه رد شدم و یک مامور دیگه دور کمرم رو چک کرد. وسایل هم از توی اکس ری رد شد. بعد از چند قدم دوباره وارد یک ساختمون دیگه شدم که تمام اتفاقات اونجا بود. اول یک خانوم جووون فرم DS، سویس و یک قطعه عکس ازم گرفت. بعد یک بارکدی چاپ کرد و پشت پاسپورت ام چسبوند. و گفت که برم باجه 7. اونجا هم دوباره مدارک ام رو چک کرد و گفت که برم انگشت نگاری. اونجا که رفتم یک خانوم میانسال بسیار مهربون بود و اول 4 تا انگشت چپ بعد راست و بعد دو تا شست رو گرفت و گفت که امیدوارم روز خوبی داشته باشی. منم تشکر کردم و اومدم بیرون. 

بعد وارد صف مصاحبه شدم. صف مصاحبه به صورت مارپیچ بود. وقتی یک نفر مصاحبه اش تموم میشد، آفیسر نفر بعدی رو صدا میکرد. کلا 3 تا آفیسر بودند. یک خانوم میانسال که موی کوتاهی داشت. یک آقای با موی کم پشت و یک آقای کچل. من تا زمانی که اونجا بودم استرس نداشتم. واقعا دلیل اش رو نمیدونم. الان که فکر میکنم میبینم که باید کلی استرس میداشتم ولی اینطوری نبود. رفتار کارکنان محترمانه بود ولی آفیسرها جدی بودند. 

نوبت من که شد آفیسر ازم یه سری مدارک خواست. همو رو یک جا بهش دادم. بعد شروع کرد به سوال پرسیدن. اول پرسید که چرا این دانشگاه رو انتخاب کردی؟ بعد پرسید که ریسرچ ات درباره چیه؟ و بعد گفت که بعد از درس ات میخوای چیکار کنی؟ که من جواب دادم که دانشگاه خوبی هست و علاقه ام  با کاری که استادم میکنه یکسان هست و بعد از درسم هم میخوام برگردم ایران و استاد شم. درباره سربازی پرسید. که گفتم معافیت تحصیلی داشتم و وثیقه گذاشتم. گفت که مدارک ات رو نشون بده که من وثیقه رو به همراه ترجمه بهش دادم. 

یکی دو دقیقه داشت توی کامپیوتر تایپ میکرد. یه چیزهایی رو از مقالات ام داشت میخوند و تایپ میکرد فکر کنم. در نهایت گفت که کیس شما به بررسی بیشتری نیاز داره. میتونی برگردی ایران و برات یه سری سوال میاد که باید جواب بدی. همون روز بعد از ظهر 14 تا سوال برام ایمیل شد که قراره امروز و فردا بهش جواب بدم. 

خلاصه رفتم توی پروسه کلیرنس. که احتمالا 3-4 ماه طول بکشه. 

توی مدتی که اونجا بودم و با بچه های مختلف آشنا شدم، بعضی هاشون مثل من رفتن کلیرنس و بعضی ها متاسفانه ریجکت شدند. واقعا موقع رفتن همه خوشحال بودن ولی موقع برگشت بعضی ها که ریجکت شده بودن واقعا حال شون گرفته شد. توی مدتی که سفارت بودم هم یک مورد ریجکتی و یک مورد ویزای درجا دیدم. 

دوست ندارم که درباره ریجکتی ها حرف بزنم. چون واقعا کیس به کیس فرق میکنه و اینجا مجال اش نیست. یک خانوم و آقایی بودند که واقعا دوست داشتنی بودند و توی اتوبوس ما بودند که اونا هم ریجکت شدند و من واقعا ناراحت شدم. فکر کن این همه تلاش کنی، اپلای کنی، فاند بگیری، کلی هزینه کنی و بیای یک کشور دیگه و در نهایت آفیسر در عرض 5 دقیقه ریجکت ات کنه. یکی از دوستان هم میگفت که آفیسر منو در عرض 1 دقیقه ریجکت کرد و نذاشت حرف بزنم اصلا. 


نظرات 1 + ارسال نظر
یه دانشجو دوشنبه 28 فروردین 1402 ساعت 14:16

سلام
چقدر خوبه همه چیز رو با جزییات مینویسی. به درد ماها خیلی میخوره که بعدا بخوایم بریم استرس نگیریم.
موفق باشی و خدا همراهت باشه توی هر لحظه

سلام
خواهش میکنم سعی کردم با جزئیات بنویسم به درد بقیه بخوره. البته خب قیمت ها تغییر خواهند کرد.
ممنون. شما هم موفق باشید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد