یه پسر

یه پسر دهه هفتادی که کلی آرزو داره و داره تلاش می‌کنه با کمک خدا بهشون برسه... توی این مسیر خاطرات خوب و بد اش رو اینجا می‏‌نویسه

یه پسر

یه پسر دهه هفتادی که کلی آرزو داره و داره تلاش می‌کنه با کمک خدا بهشون برسه... توی این مسیر خاطرات خوب و بد اش رو اینجا می‏‌نویسه

خداحافظی

هفته ای که گذشت با خانواده رفتم شهرستان و قصدم از این سفر این بود که با اقوام و فامیل خداحافظی کنم. مامانم یه شب همه رو دعوت به شام کرد. خدا رو شکر تقریبا همه بودند. قبل از شام به دایی بزرگم گفتم که آخر این ماه میخوام برم اونور آب و کارام درست شده و....

دیگه تبریک گفتند و ارزوی سلامتی و موفقیت برام کردند. منم ازشون حلالیت طلبیدم و گفتم که این سفر خیلی زیاده و ممکنه اصلا برنگردم. به خاطر همین خوبی و بدی دیدین حلال کنید و اینا. با بعضی ها هم عکس یادگاری گرفتم. 

چیزی که متوجه شدم اینه که بعضی از فامیل از اینکه من دارم میرم کمی ناراحت شدند. شاید اینجوری من حس کردم. شاید کمی حس حسادت توشون به وجود اومد. شاید بچه های خودشون رو با من مقایسه میکردند. نمیدونم هر چی بود کمی ناراحت شدند. 

بعضی های دیگه هم خیلی خوشحال شدند و میگفتن که دیگه برنگرد ایران. 

توی این پروسه خداحافظی چند نفر گریه کردند که من دارم میرم. واقعا حس بدیه وقتی ببینی آدما دارن برات گریه میکنن‌. مامان و بابام هم همینطور گریه کردند. 

خیلی اون لحظه اذیت شدم وقتی یکی از خاله هام که از قضا وضع مالی خوبی هم نداره برداشته ۳۰۰ تومن تو پاکت گذاشته و گریه میکنه و میگه که میدونم کمه میدونم کمه. آخه آدم اون لحظه میخواد آب شه بره تو زمین. بغلش کردم و منم گریم گرفت. لعنت به همه کساییکه باعث شدن من و امثال من از خانواده و عزیزمون خداحافظی کنیم. 

توی این دو هفته باقی مونده باید با چند نفر دیگه هم خداحافظی کنم و بهشون اطلاع بدم. باید یه روز برم پیش استادم و یه هدیه هم براش ببرم و خداحافظی کنم. 

نظرات 5 + ارسال نظر
اکنون علی دوشنبه 23 مرداد 1402 ساعت 00:10 http://yup.blogsky.com

مدت زیادی بود که اشکی از چشمم نیومده بود...
برو که موفقیتت رو ببینیم و عشق کنیم.
عکس و اینا هم از رفتن ، لحظه ی ترک ایران و اینا بزار...

ممنون.
شما هم موفق باشید.

الی(یه دانشجو) دوشنبه 16 مرداد 1402 ساعت 12:51

چقدر تلخه خداحافظی. من فکر نکنم بتونم اینجوری خداحافظی کنم. قدرت دیدن تک تکشون رو ندارم...
داشتم کامنت اون کسی که نوشته دینتون رو به خاک ادا کنید رو می خوندم. این حرفا چیه آخه؟!! خاکمون برای ما چکار کرد؟! کشورمون اصلا به ما چی داد؟! جز بی عدالتی و اینکه کلی زحمت کشیدیم و هیچ و پوچ و حالا وادارمون میکنه به رفتن...

خداحافظی خیلی سخته. باید در موقعیت اش قرار بگیری تا درک کنی یعنی چی.
نمیدونم والا. من به هر نظری احترام میذارم. خاک و وطن ممکنه برای یک نفر حکم قدیس داشته باشه. برای من هم داره هم نداره. داشتن اش از این جهت که بلاخره چند هزار نفر در زمان جنگ رفتن و جون شون رو فدای این سرزمین کردند. نداشتن اش هم از این جهت که یه عده آدم با علم کردن پرچم اسلام اومدن و سیاست های خودشون رو جایگزین اون هدف های شهدا کردند.
اگر جای برای من و امثال من بود مطمئن باشین که خیلیا به رفتن فکر هم نمی کردند. من به شخصه به هوای زر و برق آمریکا نمیخوام که مهاجرت کنم. حتی اگر زرق و برق ینگه دنیا رو هم دوست داشتم، فوقش یه مدت میرفتم و برمیگشتم. اما مملکت رو به نقطه ای رسوندن که حتی به فکر این نیستم که دوباره برگردم حتی برای چند روز اینجا زندگی کنم.

KT دوشنبه 16 مرداد 1402 ساعت 06:50

خیلی حس بدیه. رسما انگار برای هم تموم میشیم. مخصوصا که اختلاف ساعت هم زیاده و با زور اون وسط میشه پیداشون کرد و حرف زد.

دقیقا

Hdn یکشنبه 15 مرداد 1402 ساعت 21:41 http://Hdn94.blogsky.com

پسر اشک مارو هم در آوردی ...


خدا پشت و پناهت .
ان شالله کللللی اتفاقات خوب و عالی و کلللی خاطرات فوق العاده انرژی بخش، تو امریکا برات رقم بخوره( در همه ابعاد زندگیت، چه علمی چه شخصی).


مارو از خودت بی خبر نزار .

اوهوم
خیلی ممنونم از اینکه همیشه نظر گذاشتین .
منم برای شما بهترین ها رو آرزو میکنم. انشالله یه روزی برسه که آرزوهاتون رو زندگی کنید.
حتما سعی میکنم اینجا رو تا جاییکه وقت بشه آپدیت کنم

سپیدار یکشنبه 15 مرداد 1402 ساعت 12:23

امیدوارم سفرت سلامت باشه و به موفقیتهای بزرگی برسی.
از اونهایی که قبل از انقلاب برای ادامه تحصیل
اروپا و آمریکا رفته بودند زیاد شنیدم که بعد از تموم شدن درسشون بلافاصله برمیگشتن ایران.
شاید الان یه کم دور از ذهن باشه برای هممون،اما امیدوارم خیلی زود شرایط جوری بشه که همه بچه هامون برگردن و کشور رو از نو بسازن و دینشون رو به مردم و خاکشون ادا کنن.
موفق باشی

خیلی ممنونم
بیشتر کسانیکه میرن دیگه برنمیگردن چون کلی هزینه و سختی کشیدن که به اون جایگاه رسیدن.
به نظر من وطن جاییه که توش آرامش داشته باشی. من اگر تو آمریکا باشم و یه متجاوز بیاد به خاک آمریکا تجاوز کنه و بخواد به ناموس خودم یا ناموس همسایه ام تعرض کنه، وظیفه خودم میدونم که جلوش بجنگم و حاضرم جون خودم رو فدا کنم. به خاطر همین فکر میکنم که معنای و مفهوم خاک و وطن خیلی بیشتر از اون خاکی که صرفا توش متولد شدیم.
ممنونم. شما هم موفق باشید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد