یه پسر

یه پسر دهه هفتادی که کلی آرزو داره و داره تلاش می‌کنه با کمک خدا بهشون برسه... توی این مسیر خاطرات خوب و بد اش رو اینجا می‏‌نویسه

یه پسر

یه پسر دهه هفتادی که کلی آرزو داره و داره تلاش می‌کنه با کمک خدا بهشون برسه... توی این مسیر خاطرات خوب و بد اش رو اینجا می‏‌نویسه

هفته آخر

این هفته که داره میگذره آخرین هفته ایه که تو ایرانم. راستش از این حس کمی میترسم وقتی فکر میکنم هفته بعد یه جایی به دور از پدر و مادرم هستم. جایی که فرسنگ ها دوره و نمیتونی با گرفتن یه بلیت ساده بهشون سر بزنی. 

دارم از لحاظ روحی خودم رو آماده میکنم و به خودم القا میکنم که این راهی که اومدم هدف نبوده که بخوام از تلاش کردن دست بکشم. مهاجرت صرفا یه وسیله بوده که باید همچنان راهم رو ادامه بدم. چیزی که توی اینستاگرام یا یوتیوب مد شده اینه که بعضی بچه ها با ساختن یه کانال یا پیج میان و از زندگی روزمره شون محتوا تولید میکنن. این کار خوبه ولی وقتی بد میشه که طرف به خودش القا میکنه که هدفش صرفا این بوده که به یک کشور دیگه مثل امریکا و کانادا مهاجرت کنه و جذابیت های بصری اون کشور مثل فروشگاه رفتن یا هر فعالیت و تفریح دیگه براش جذاب تلقی میشه و اون رو گنده میکنه. من فکر میکنم باید به این چیزها به دید یک امتیاز نگاه کرد. موفقیت واقعی زمانی بدست میاد که بتونیم توی اون کشور خودمون رو بالا بکشیم و به چیزهای ساده دم دستی اکتفا نکنیم.

هفته پیش رفتم مشهد. به همراه خانواده با قطار رفتیم. من بار دومی بود که قطار سوار میشدم. تجربه خوبی بود. رفت رو با فدک رفتیم و برگشت رو با نورالرضا. الحق که فدک یه سر و گردن بالاتر از همه است. من فکر نمیکردم اینقدر خوب باشن. واقعا در حد کیفیت بین المللی هستن. 

این روزا دیگه تقریبا کاری به جز ور رفتن با چمدان بستن ندارم. اینقدر حرص خوردم که حد نداره. دیگه خسته شدم از این و انور کردن وسایل. چند تا وسیله رو نتونستم ببرم. تقریبا دو تا ۲۳ کیلو ام پر شده و حتی کمی بیشتر. کری آنم ۱۲ کیلو عه و کوله ام داره میترکه. برنامه ام اینه یه سری از وسایل ام رو توی فرودگاه پیش خانواده ام بسپارم و که کری انم رو ۸ کیلو کنم و بعد از اینکه مسئول چک این تگ زد، دوباره برگردم و بقیه وسایل رو بچپونم تو کری آن‌. توی کوله هم ۳ تا سوییشرت گذاشتم که اگه گیر دادن سریع تنم کنم‌ و حجم اش رو کم کنم. دیگع رد دادم. 

هفته آخر عجب حس مزخرفی دارم. به معنای واقعی کلمه‌. کاش این هفته آخر نبود. کاش چهره پدر و مادرت رو هفته آخر نمیدیدی. کاش یه دفعه چشم هاتو میبستی و بعد باز میکردی و میدیدی تو یه دنیا دیگه هستی‌. انگار که از مادر متولد شده باشی اون غم های گذشته فراموشت میشد و شادی هاش مثل یک رویا برات باقی میموند. کاش میشد که بابا و مامانم رو میتونستم با خودم ببرم‌... حداقل برای چند ماه. و ای کاش و ای کاش های دیگه...

نظرات 3 + ارسال نظر
Hdn سه‌شنبه 24 مرداد 1402 ساعت 15:41 http://Hdn94.blogsky.com

فقط میتونم براتون آرزوی آرامش و دل خوش کنم ...

واقعا شرایط سختیه، ولی امیدوارم و ان شاااالله، پیشرفت ها و ترقی امورت در امریکا اینقدر عااالی باشه که خییلی از این سختی ها رو بشوره ببره .
خدا همراهته پسر... من مطمئنممم به رخ دادن خییلی اتفاقات خوب برای شما ؛ حسم اینو میگه.


یه پیشنهاد ..
براتون امکانش هست پیج اینستا بزنید و به صورت بصری، نقاط ضعف و قوت و اتفاقات یک دانشجوی مهاجر رو share کنید؛ میتونید عکس شخصی از خودتون نزارید و فقط از فضاها ..


++ راستی ، اگر فرصت و حوصله کردید یه پست در مورد چیزهای ممنوعه که نمیتونید با خودمون وارد خاک امریکا کنیم ، مینویسید؟
مثلا من شنیدم که آجیل فقط آجیل بوداده نه خام ...
ممنون میشم سر فرصت، تجربه اتون رو در این زمینه با ما به اشتراک بزارید

خیلی ممنونم از این حس خوب تون
حتما سعی میکنم که پیج بزنم و ادرسش رو اینجا میذارم اگه خوب شد.
آره درسته‌. چیزهای ممنوعه رو یه سایت هست که همه رو توضیح داده و مرجع اش اونه. سرچ کنید میاره.
ممکنه یه چیز من ببرم و بهم گیر ندن ولی دلیل نمیشه که آوردنش مجاز باشه.
معمولا به غذاها و میوه های تازه، دانه هایی که قابل کشت باشه(یا حتی در بعضی موارد نباشه) و چیزهایی که امکان وجود آفت در اونها باشه ممنوع هستند.

KT سه‌شنبه 24 مرداد 1402 ساعت 10:54

داداش نمی‌خواد اون همه سویشرت بیاری. میای اینجا راحت میخری با پانزده بیست دلار. معمولا آدم ها چمدون رو با مزخرفات پر میکنن بار اول. بیا بگو چی داری که کمکت کنم.

همه سویشرت ها رو از انور برام اوردن. مجبورم همه رو تنم کنم، بعد از گیت درشون بیارم.
اره قبول دارم یه سری وسایلم چرت و پرته. ولی برای ماه های اول و دوم که یک دلار هم برام زیاده مجبورم یه سری چیزهای اولیه با خودم بیارم.

النا دوشنبه 23 مرداد 1402 ساعت 22:44

:(
بعنوان کسی که این دوری های ۱۰۰۰ کیلومتری رو توی خود ایران تجربه کردم بعد از ازدواجم و حالا هم میخوام مهاجرت کنم و دوباره...
فقط میتونم بگم لعنت به حرومزاده هایی که این بلاها رو سر مردم این مملکت اوردن و میارن...
الانم با بالا بردن هزینه ازاد کردن مدرک و ایلتس و تافل رو برگزار نکردن می خوان امار مهاجرت رو کم کنن! مسئله رو اینجوری پاک میکنن!

لعنت به همشون.
سال هاست که دارن سنگ میندازن جلو پای بقیه‌. فقط نمیدونن که جوون ایرانی که قصد اش مهاجرت باشه هر سنگی جلوش باشه رو برمیداره و آخر سر به هدف اش میرسه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد