یه پسر

یه پسر دهه هفتادی که کلی آرزو داره و داره تلاش می‌کنه با کمک خدا بهشون برسه... توی این مسیر خاطرات خوب و بد اش رو اینجا می‏‌نویسه

یه پسر

یه پسر دهه هفتادی که کلی آرزو داره و داره تلاش می‌کنه با کمک خدا بهشون برسه... توی این مسیر خاطرات خوب و بد اش رو اینجا می‏‌نویسه

شب آخر

همه این شب ها رو با لبخند و خنده سپری کردم.

امشب دیگه بغضم ترکید.

نوشتنم نمیاد. همینقدر بسه!


نظرات 3 + ارسال نظر
سارا یکشنبه 29 مرداد 1402 ساعت 08:54

تبریک مجدد.
هیجان امروز و هیچ وقت فراموش نمی کنین. خیلی سخته اما من همیشه حس هیجانی که تو فرودگاه داشتم فراموش نمی کنم و خوشحالم به خودم تجربه همچین لحظه های را دادم.
براتون آرزوی سلامتی و موفقیت دارم.

واقعا هیجان اش رو هیچ وقت فراموش نخواهم کرد. مخصوصا با اتفاقاتی که تو فرودگاه برام افتاد.
ممنون. شما هم سلامت باشید.

النا شنبه 28 مرداد 1402 ساعت 10:56

خدا به همراهت باشه.
انشالله از این به بعد لبت خندون بشه و روز به روز به خودت افتخار کنی که شجاعت داشتی و این تصمیم مهم رو گرفتی و پای تموم سختی هاش ایستادی. یه روزی بچه هات بهت افتخار میکنن.
موفق باشی.
یادت نره یه روز آرزو داشتی که توی همین لحظه ها باشی. پس خوشحال باش و به شجاعت و استمرار و تلاش خودت افتخار کن.
وبلاگت توی این مسیر به ما خیلی کمک کرده و از شما واقعا ممنونم.

خیلی ممنون
واقعا این مسیر خیلی سخت بود برام. دل کندن از ایران مثل این میمونه که انگار روحت رو از بدن ات کشیدن بیرون‌. با وجود این ازش عبور کردم.
خوشحالم کمک کننده بوده.

Hdn شنبه 28 مرداد 1402 ساعت 10:34 http://Hdn94.blogsky.com

خیییلی سخته دل کندن از تعلقات ...

دلم با این پست عمیقاً گرفت .

خدا پشت و پناهت باشه پسر ..
کلی انرژی مثبت و دعا، بدرقه ات میکنم ..
سفر بسلامت

زود به زود از خودت به ما خبر بده .

خیلی ممنونم ❤️
شما هم سلامت باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد