مهاجرت کردن و رفتن به یک کشور دیگه مخصوصا اگر تنها باشی خیلی سخته. خیلی سخته بتونی از لحاظ روحی خودت رو سرپا نگه داری. هر چقدر هم دورت شلوغ باشه یه زمان هایی هست که میبینی ناخودآگاه از گوشه چشم ات اشک داره سرازیر میشه. وقت هایی که اینجا بعد از ظهر میشه ایران شب هست و همه خوابن. وقتی از روز شلوغ برمیگردی خونه و دوست داری با یکی صحبت کنی کسی نیست که باهاش حرف بزنی. اینجاست که باید قوی باشی وگرنه میشکنی و خرد میشی.
منم هنوزم بعضی وقت ها ناخودآگاه گریه ام میگیره. نصف شب ها یا وقتی که میبینم مامانم سرما خورده و من پیشش نیستم یا همینطوری الکی وقتی دارم یه مقاله رو میخونم میبینم که دلم گرفته و یه قطره اشکی تو چشمام جمع میشه. و این هم بزرگ و کوچیک نمیشناسه و همه گریه میکنن. سخته. باید در موقعیت اش بود تا فهمید.
یکی از راه هایی که میشه از دست این دلتنگی های لعنتی خلاص شد هم صحبت شدن با ایرانی های اینجاست. همین که با هم زبون خودت گپی بزنی باعث میشه که اون غم ها برای چند ساعت هم شده فراموش بشه. خدا رو شکر ایرانی های اینجا آدم های خوبی هستند. ولی چیزی که من شنیدم اینه که همه جای آمریکا ایرانی های خون گرمی نداره. یه سری از ایالت ها هستن که من شنیدم که بچه های ایرانی تو دانشگاه به هم سلام هم نمیکنن یا لااقل گروه های مخصوص خودشون رو دارن و کسی رو داخل خودشون راه نمیدن. البته نمیشه آدم ها رو قضاوت کرد ولی من توقع دارم که وقتی با کسی توی یه دانشگاه درس میخونم و توی چهارتا ایونت اون شخص رو دیدم - دوست دارم که یه سلام کوچیکی داشته باشم. خلاصه میخوام بگم که نباید توقع داشت که وقتی یه ایرانی رو تو خیابون میبینی بتونی راحت باهاش کانکت بشی و ازش شماره بگیری. چون بعضی ها مخصوصا قدیمی ترها احساس میکنن که شما میخوای سربار اونا بشی.
ولی من چیزی که تا الان با ایرانی ها دانشگاه و خارج از دانشگاه یاد گرفتم اینه که نباید اینجا با آدم ها زیاد صمیمی شد. شما میتونی چند تا دوست و رفیق داشته باشی و با هم بار یا رستوران برین یا تفریح کنید ولی نکته اش اینجاست که نباید با اون شخص زیاد صمیمی بشی. اینجا دوست صمیمی معنا نداره. اینجا با ایران فرق داره و هر کس درگیر زندگی خودشه. و اون دلسوزی که افراد تو ایران بهم دارن ممکنه اینجا نباشه. من خیلی شنیدم که بسیاری از دوستی های صمیمی با کوچک ترین اتفاق از بین رفته. پیش هر کسی نباید راز های شخصی گفته بشه. اینو میگم که خیلی از افراد برای اینکه از تنهایی دربیان به سمت کسانی روی میارن که در نهایت پیشمون میشن.
البته من اینجا دوست هایی دارم که واقعا حس میکنم رفیقم هستند و همیشه صلاحم رو خواستن و منو راهنمایی کردن و کلی ازشون چیز یاد گرفتم. ولی بازم نباید به آدم ها اعتماد کرد و رازهای نگفته رو پیش هر کسی بازگو کرد. خیلی از افراد رابطه با افراد دیگه رو مثل یک بیزنس میبینن و تا وقتی که براشون سود داشته باشی باهات هستند. اگر یه درصد ببین که براشون ارزش افزوده ای نداری باهات حرف هم نمیزنن.
احساس میکنم که ایرانی های نیویورک و نیوجرسی آدم های خوبی باشن. من توی چند تا ایونت شون بودم و بهم خوش گذشته. مثلا به واسطه یکی از دوستان با پرهام جعفری دوست شدم که وقتی ایران بودم همیشه ازخوندن نوشته هاش لذت میبردم. یا خیلی از بچه های بلاگر که توی نیویورک و نیوجرسی هستن رو دیدم. چند هفته پیش که رژه ایرانی ها تو نیویورک بود Nurse فروزان رو دیدم که وقتی ایران بودم ولاگ هاشو میدیدم. با هم چند کلمه ای حرف زدیم و دختر خوب و پرانرژی به نظر میرسید. و خیلی از بچه های دیگه که واقعا در کنارشون بهم خوش گذشت.
در نهایت یه جمع بندی بکنم و اونم اینه که توی آمریکا مثل بقیه جاهای دنیا ایرانی های خوب و بد زیادی وجود دارن. البته تعریف خوب و بد برای هرکس متفاوته ولی باید حواس مون رو جمع کنیم که از افراد سمی دوری کنیم و با اون هایی که خوب به نظر میرسن یک مرز و حاشیه ای داشته باشیم و همه چیز خودمون رو باهاشون به اشتراک نگذاریم.
مراقب دلتون باشید الهی گرم باشه
ممنون که بیشتر می نویسید
ممنونم
خواهش میکنم