ذهنم خالیه ولی دلم میخواد بنویسم تا کمی خالی بشم.
داشتم فکر میکردم که من توی هر دوره ای که بودم، هر اشتباهی که کردم حاصل گوش کردن به نصیحت ها و حرف های بقیه آدما بود. هر زمان که خودم تصمیم میگرفتم، همیشه بهترین نتیجه رو میگرفتم. به گذشته که نگاه میکنم میبینم که آدم های اشتباهی سر راهم قرار گرفتند و من به جای اینکه از زندگیم دور شون کنم یا حداقل بهشون بها ندم، توی دام حرف هاشون افتادم و تصمیم های اشتباهی گرفتم که تا الان دارم حسرت شون رو میخورم.
امروز که داشتم مسیر منتهی از خونه تا دانشگاه رو پیاده میرفتم، داشتم فکر میکردم که چقدر خوب میشد که یه مدت تنهای تنها باشم. نه کسی به من زنگ بزنه نه من به کسی زنگ بزنم. کاش میشد از جماعت ایرانی یه مدت فرار کنم. راستش جمع های ایرانی اینجا بیشتر حالم رو خراب کردن. البته زمان هایی بوده که باهاشون خوشحال بودم ولی همون زمان ها هم حرف هایی زده میشد که وقتی میومدم خونه بیشتر ناراحت میشدم.
نمیدونم. شاید افسردگی گرفتم. من ایران هم همینطور بودم. زیاد آدم وابسته جمع و گروه نبودم. یه بار یادمه یکی از دوستای دانشگاه بهم گفت که خوشحاله که من توی اکیپ دوستی شون نیستم. اولش خیلی ناراحت شدم ولی الان میبینم که منم خوشحالم که توی اکیپ شون نبودم. وگرنه الان اینجا نبودم.
من آدمیم که وابسته به کسی نیستم. اگر کسی نباشه (یا حتی باشه) که بخواد باهام وقت بگذرونه خودم راه میفتم و واسه خودم لذت میبرم. اینو یاد گرفتم که چجوری با خودم عشق کنم، تفریح کنم، مسافرت برم بدون اینکه معطل کسی باشم که باهام بیاد. همین موضوع باعث شده که یا من از جمع های دوستی کنار گذاشته بشم یا من خودم نخوام دیگه توی جمع شون باشم.
بگذریم.
پارسال همین موقع ها بود که داشتم چمدان هام رو میبستم. پارسال همین موقع ها از موتور افتادم زمین و زانو ام آب آورد و نمیتونستم دو ماه راه برم. چقدر اون روزها سخت بود. ولی به خدا توکل کردم و رسیدم آمریکا. داشتم فکر میکردم که اگر من پذیرش نمیگرفتم چی میشد؟ احتمالا الان داشتم بالای برجک سربازی پست میدادم و به این فکر میکردم که پستم کی تموم میشه که بتونم برم بخوابم. یا برای خرید یه گوشی یا لپ تاپ ساده باید از بابام پول میگرفتم. ولی اگر من نمی تونستم پذیرش یا ویزا بگیرم، بازم سال بعد و سال بعدش تلاش میکردم. و به هیچ کشوری جز آمریکا فکر نمیکردم. میرفتم سربازی و بعدش دوباره اپلای میکردم تا اینکه پذیرش بگیرم. حتی به کانادا هم فکر نمیکردم. الان که اینجا هستم میبینم که آمریکا با هر جای دنیا فرق میکنه.
داشتم فکر میکردم که من توی سال اپلای زیاد به اندازه سال کنکور استرس نداشتم. انگار میدونستم و مطمین بودم که به هدفم میرسم. هر موقع من استرس های الکی داشتم، کارم خراب میشد. یادمه موقعی که میخواستم برای کنکور بخونم، مشاورمون کلی کتاب تست جلوم گذاشت و گفت که برای اینکه موفق بشی باید همه اینا رو بزنی. من همیشه فکر میکردم که چجوری میشه این همه کتاب تست رو با هم زد؟ اون سال کنکور هر روزش برام استرس شدیدی داشت. شب ها الکی از شدت استرس بیدار میموندم و روز بعدش هم کابوس و استرس کنکور رو داشتم. ولی سال اپلای که شد، دیگه به خودم گفتم که واسه چی اینقدر استرس میخوای بکشی؟ تو تلاش ات رو بکن بقیش رو بسپار به خدا. اگر شد که میری، اگرم نشد میدونی که همه تلاشت رو کردی و حسرت گذشته رو نمیخوری.
میخوام بگم که آدمی فقط نیازه به چیزهایی که میدونه عمل کنه، بقیش رو باید بسپاری به کسی که کسی جز خودش پایان قصه ما رو نمیدونه. مطمینم چیزهای خوبی برای همه مون کنار گذاشته...
از وبلاگ آسمان وبلاگت رو پیدا کردم منم مهاجرت کردم کانادا دکتری میخونم برام جالبه بدونم کسی که تقریبا داره یه همچین مسیری رو میره درونیاتش چطوریه و کلا روزهاش چطوری میگذره. چون معتقدم وبلاگ آدما دقیقا درونیاتشون رو بدون سانسور نشون میده خلاصه که برم شخم بزنم وبلاگت رو :))
سلام
خیلی خوش اومدین
واقعیت اینه که از وقتی که اومدم آمریکا زیاد اینجا رو آپدیت نکردم. اینجا اتفاقات زیادی برام افتاده که هنوز ننوشته شون.
دقیقا!اینجا جاییه که بدون سانسور احساسات خودمو بروز میدم.
چندتا از بندهارو که خوندم انگار حس کردم نویسنده اش خودمم
آفرین که با خودتون روراست هستید
آفرین که شجاعت رفاقت با خودتون رو داشتین تو زندگیتون
آفرین که بهترین دوست خودتون شدین
می دونین چرا طردتون کردن؟ چون حس بی نیازی از غیر خدا براشون عجیب بود. دوست داشتن بدون وابستگی رو نتونستن درک کنن
که اینطور رفتار کردن.
من بیشتر پست هاتون رو خوندم و قوت قلب گرفتم
از موفقیتتون خیلی خوشحالم
صبوری کنین تا رویاهای جدید با توجه به ارتعاش الانتون سر و کله شون پیدا شن
خیلی ممنونم از نظرتون
مرسی که بیشتر پست هام رو خوندین.
دقیقا. بعضی ها جوری بزرگ شدن که بدون کمک بقیه نمیتونن زندگی کنند. بدون دوستاشون نمیتونن تفریح کنند. به نظرم این غلطه. چو ن هیچ کس تا آخر عمر با کسی نمیمونه و یه روزی یه جایی این دوستی تموم میشه.
راستش خیلی سوالات فاندامنتال میپرسید ازم! اما یه سری بچه ها رو حتی بدون حرف خاصی ریجکت کرد. واقعا همه شوکه بودیم!
من توی حرفام گفتم میخوام برگردم شهرم و ریسرچر بشم.
بله در تلاشم دوباره وقت بگیرم امیدوارم بتونم. ممنونم از راهنماییتون.
سعی کنید به صورت خاص تر و دقیق تر برنامه و هدف تون رو بعد از اینکه درس تون تو آمریکا تموم شد بگین. مثلا میتونین بگین که بعد از اینکه درس تون تموم شد توی فلان دانشگاه به عنوان فلان استاد استخدام میشین. و بعد دلیل بیار که چرا اون دانشگاه به شما نیاز داره. و اگر امکانش هست میتونین از استاد راهنما یا هر شخصی که میشناسین درخواست کنید که یه نامه تحت همین مضمون براتون بنویسه که بتونین به آفیسر نشون بدین.
کلا توی بحث تای برگشت هر چه قدر دقیق تر باشین آفیسر بهتر قانع میشه.
امیدوارم دفعه دوم بتونین ویزا بشین.
خواهش میکنم
سلام
امیدوارم بتونی توی این مرحله از زندگیت هم شادی واقعی رو پیدا کنی.
من و یه جمع زیادی از دانشجوهای ایرانی هفته پیش از سفارت ارمنستان ریجکت شدیم... همه فول فاند...
واقعا ناراحتم. البته کلی آدم از ریجکتی من خوشحال شدن. احتمالا پارسال از ویرای شما ناراحت شدن که اون بلا سرتون اومده.
کاش میشد اگه توصیه ای چیزی دارین بگین. هزینه مشاور خیلی بالاست و هیچ اعتمادی ندارم به اکثرش. با بند ۲۱۴ بیشتر از سی نفر در کمتر از نیم ساعت ریجکت شدیم.
سلام
خیلی متاسفم که این خبر رو میشنوم.
متاسفانه سفارت آمریکا توی بعضی موارد سلیقه ای عمل میکنه. و هر روز که میگذره گرفتن ویزا برای ایرانی ها سخت تر میشه. واقعا اینکه میگین این همه دانشجو فول فاند ریجکت شدن خیلی شوک شدم.
من نمیدونم شما برای تای برگشت تون چی گفتین. ولی به نظرم اگر گفتین که میخواین برگردین کشورتون و استاد دانشگاه بشین و ریجکت شدین نشون میده که آفیسر ها از شنیدن این حرف ها دیگه خسته شدن. به نظر میاد که باید به دنبال دلیل قانع کننده دیگه ای باشین. اگر بتونین مدرکی تهیه کنید که نشون بده که بعد از اتمام تحصیل تون تو آمریکا پوزیشن استادی یا ریسرچی توی دانشگاه ایران براتون تضمین شده میتونه کمک کننده باشه.
من جای شما بودم دوباره وقت سفارت میگرفتم و با دلیل و مدرک محکم تری میرفتم. البته الان نمیدونم که آیا میشه در فاصله زمان کوتاه وقت سفارت گرفت یا نه. ولی من جای شما بودم برای ۳ تا ۶ ماه دیگه دوباره میرفتم سفارت.