چند روزی دست و دلم به نوشتن نمیرفت و حال و حوصله چیزی را نداشتم. دیگه همین الان خودم رو مجبور کردم که بنویسم
امتحانات ترم دو تموم شد
این ترم من خیلی خوب خونده بودم. ولی چند ماجرا باعث شد که نتونم خوب خودم رو نشون بدم
میدونی خیلی زور داره آدم برای یک چیزی زحمت بکشه کلی و آخر سر بابت یک اشتباه کوچیک نشه
این ترم من سه تا درس برداشتم که به ترتیب نمرات زیر رو کسب کردم: 17، 14.25 و 11
اشتباهی که این ترم کردم و تمام دوران تحصیلم کردم این بود که زیاد به جزوه استاد اهمیت نمیدادم. و سعی میکردم دنبال منابع مختلف باشم. همش هم از این کنکور لعنتی بود. از همان دوران سعی میکردم منابع مختلف رو دور خودم جمع کنم و آخر سر به هیچ کدومشون نرسیدم
دومین اشتباه ام این بود که سعی کردم از بقیه کمک بگیرم. به جای اینکه خودم حل کنم هی از این و اون میپرسیدم و وقتم تلف شد
خلاصه خیلی برام زور داره که این درس رو افتادم با وجود اینکه کلی براش تلاش کردم
ولی زندگیه دیگه. آدم باید درس بگیره. از تجربیاتش باید درس بگیره. برای خودش قانونی درست کنه
خوشحالم که تونستم به این درس های مهم دست پیدا کنم
درس های مهم زندگیم این شد پس:
1- از هیچ کس چیزی نخواه و خودت سعی کن بدست شون بیاری.
البته مشورت در کار ها خوبه ولی از کسی مشورت بگیر که اون تو رو نمیشناسه. چون از آشنا ها و دوستان زیاد زخم خوردم
2- درسای دانشگاه و هر جایی که نمره ای برات داره رو از روی مطالب خود استاد بخون و منابع دیگه ای رو مطالعه نکن
با وجود اینکه الان خیلی داغونم و وضعیتم رو هواس امروز صبح با قدرت بیدار شدم و سعی کردم اتفاقاتی که برام افتاده رو فراموش کنم. به خودم گفتم دنیا که به آخر نرسیده. همه تو زندگی شکست میخورن. شاید خدا خواسته برات
زندگیه همیشه روی خوش نداره. گاهی گوشه رینگ مشت میخوری و پدرت در میاد.
ولی آدم باید درس بگیره
من درس گرفتم و سعی میکنم بهشون عمل کنم
ولی میدونی فکره دیگه. آدم وقتی به گذشته فکر میکنه از فرصت هایی که از دست داده حسرت میخوره. ولی مهم نیست با قدرت باید ادامه داد
این ترم مشروط نشدم. و یک درس سمینار هم دارم که تکلیفش معلوم نیست فعلا! پروپوزال هم باید تا شهریور بنویسم. این استاد راهنما مون هم چیزی نگفته منم چیزی پیام ندادم بهش! احتمالا از اینکه بفهمه این درس رو افتادم زیاد خوشحال نشه!
این روزا داشتم به این فکر میکردم که ترم بعد رو مرخصی بگیرم و بشینم زبان بخونم و اپلای کنم وبرم!
ولی جدیدا به این نتیجه رسیدم که اگه از این به بعد درسی رو نیفتم میتونم ارشد رو دو ساله تموم کنم
نمیدونم هنوز چیکار کنم. واقعا شرایط سختی برام پیش اومده
خیلی تو فشار هستم و دیروز زدم زیر گریه
امروز میخوام رابطه ام رو با خدا ببرم مثل روزای گذشته . مثل اون روزایی که عاشق اون زنیکه بودم.
هدفم فعلا اینه که بشینم جی آر ایی بخونم و ازش نمره بالایی بگیرم و اپلای کنم . خیلی سخته گرفتن نمره بالا تو این آزمون
ولی من به خودم باور و ایمان دارم و ایشالله با کمک خدا بهش برسم
چقدر حرف زدم و چقدر خودم رو بیرون ریختم
خدا رو شکر
همین!
بعد از اینکه رفتار اساتید رو دیدم و مشروط شدم خیلی به انصراف فکر کردم
برنامه ریختم که بشینم زبان بخونم و با نمره بالای جی آر ایی یک پذیرش خوب از امریکا بگیرم. دکترای مستقیم
البته به کانادا هم نظر دارم. اگه تحقیقات خوبی داشته باشم میتونم ارشد رو در کانادا فاند بگیرم.
حالا البته با وجود اینکه خیلی امید ندارم ولی نمیخوام انصراف بدم و هنوز دارم روی درسا تمرکز میکنم. ولی به آینده این دانشگاه و معدل حاصل از اون امیدی ندارم
دارم برنامه ریزی میکنم که هر روز وقت زیادی رو روی زبان و مخصوصا جی آر ایی بذارم. چون تنها امیدم به نمرات این آزمونه. وگرنه رزومه خیلی درخشانی ندارم که بگم دانشگاه های امریکا منو به خاطر اون میخوان. امیدوارم بتونم یه نمره خیلی خوبی ازش بگیرم و از شر همه چی تو این مملکت خلاص بشم
خب این مطلبی که می نویسم ماله حدوده یک ماهه پیشه. ولی مینویسم که به یادگار بمونه
بعد از اینکه استاد راهنمام رو انتخاب کردم، امتحانات ترم اول شروع شد و بعد دو هفته تموم شد
این امتحانات یکی از تراژدی های من بود. از بین 4 تا استادی که داشتیم 2 استادمون واقعا نخاله و بیشعور هستند. من 4 تا درس داشتم و 2 تا درس رو قبول شدم و اون دوتای دیگه رو افتادم.
یکی از درس هایی که افتادم واقعا فکر میکردم بالای 16 بشم. واقعا استاد حق ام رو خورد. دو بار بهش گفتم که بررسی کنه ولی تاثیری نداد. حتی بهش گفتم که بابا این درس برای من جبرانی هست و یه 12 بدی اوکیه. ولی بهم 10.5 داد. حالا به دوستم که 0.1 من هم تلاش نکرده بود 16 داد. واقعا دیگه نمیدونم چی بگم از این همه تبعیض.
یک درس دیگه ام هم استاد بهم 5 داد و باعث شد که این ترم مشروط بشم. آخه یکی نیس که بگه تو اگه میخوای بندازی با 11 بنداز که مشروط نشم. از 7 نفری که بودیم 3 نفر رو با 12 پاس کرد و بقیه رو انداخت.
خیلی استادای بیشعوری داریم. و من چندین بار به انصراف فکر کردم. البته الانم فکر میکنم.
جوری شده وقتی که تو خیابونای تهران راه میرم حالم از همه چی بهم میخوره. از این همه تبعیض و ناعدالتی