وقتی خدا می خواهد به کسی لطف کند، امر می کند. وقتی تو بخواهی وارد میهمانی رمضان خدا شوی و خدا بخواهد از تو پذیرایی کند، چه می خواهد؟ می گوید:"حق نداری غذا بخوری. حرام است آب بنوشی." آقا چه خبر است؟ ما داریم میهمانی می رویم یا می خواهیم قربانی شویم؟ میهمانی خدا این گونه است. چون او خداست. بقال سر کوچه که نیست، معلمت که نیست، مامانت که نیست. اگر برای میهمانی پیش مامانت بروی، زود غذا جلویت می گذارد، اما در میهمانی خدا که شرکت میکنی گرسنه ات می گذارد.
مگر اینکه نخواهی دنبال خدا بگردی. مثل بعضی ها که کمبود محبت دارند و می گویند:"ما دنبال کسی می گردیم که نازمان کند." باید گفت:"اینکه دیگر خدا نیست. تو پس هنوز احساس نیاز به خدا نکرده ای." اگر بخواهی با خدا ارتباط پیدا کنی، باید چه کار کنی؟ باید بگردی و امر پیدا کنی و بگویی:"چشم!" آن لحظه امر و چشم گفتن، لحظه ارتباط است.
چرا خدا نماز را واجب کرده؟ آیا خواسته خودش را سبک کند که تو بر او منت بگذاری؟ چرا خدا نماز را واجب کرده، مگر نیاز داشته؟ نه!
او به نماز تو نیازی ندارد. او نماز را واجب کرده تا به تو لطف کند. لطف رب به عبد، نان دادن نیست. نان را به گوسفندها هم می دهد. لطف رب به عبد، امر کردن است.
به محض اینکه اذان می گویند، عبد به وجد در می آید. می گوید:"خدا برای من یک امر فرستاد، ارتباط شکل گرفت." اصلا ارتباط با خدا معنایش چیز دیگری جز این نیست.
برای چشیدن رابطه خودت با خدا و کشف و لمس آن و رشد دادن این رابطه باید امر بگیری و اجرا کنی. مدام باید امر بگیری و اجرا کنی. خدا هر که را بیشتر دوست داشته باشد، بیشتر به او امر میکند. این تصور که خدا به بعضی کارها امر و آنها را واجب کرده صرفا به این دلیل که حتما بندگانش آن کارها را انجام دهند و از زیرش در نروند، تصور ناقصی است.
منبع: کتاب رابطه عبد و مولا، حجت الاسلام پناهیان