یه پسر

یه پسر دهه هفتادی که کلی آرزو داره و داره تلاش می‌کنه با کمک خدا بهشون برسه... توی این مسیر خاطرات خوب و بد اش رو اینجا می‏‌نویسه

یه پسر

یه پسر دهه هفتادی که کلی آرزو داره و داره تلاش می‌کنه با کمک خدا بهشون برسه... توی این مسیر خاطرات خوب و بد اش رو اینجا می‏‌نویسه

سه ماه اینستا رو چک نکردم!

امروز بعد از سه ماه بلاخره اینستاگرام رو باز کردم ببینم توش چه خبره!

سه ماه پیش تصمیم گرفتم برای اینکه تمرکزم از بین نره و توی صفحات نامحدود دور خودم نچرخم اینستا رو چک نکنم و کلا بذارمش کنار.

الان بعد از سه ماه بلاخره همینطوری باز کردم و دیدم خبری نیست. به جز اینکه چند تا از فامیل عکس گذاشته بودن. همین!!!

اینستاگرام یکی از اعتیاد آورترین شبکه های اجتماعی هست که متاسفانه در کشور ما خیلی بد جا افتاده. 

خودم 5 سال پیش اون موقعی که افراد زیادی نمیدونستن اینستا چیه پیچ با طرفدار بالا داشتم. ولی دیدم داره بهم لطمه میزنه. گاها بالای 8 ساعت از وقتم رو میگرفت. در واقع پیج ام رو فروختم. این فروختن هم البته دلایل دیگه هم داشت که اینجا جاش نیست توضیح بدم.

خلاصه یکی از مانع هایی که باعث میشه به هدفم کمتر فکر کنم رو موفق شدم سه ماه ترک کنم و از این به بعد هم همین کارو خواهم کرد

همیشه من میگم بهترین نعمت آرامش است. شما وقتی درگیر کلی عکس و اطلاعات میشی و ذهنت رو مشغول میکنی ، ناخودآگاه در پس ذهنت به اونا فکر میکنی و این فکر کردن باعث میشه کمتر به اهداف ات فکر کنی. مثلا عکس فلان فامیل رو میبینی که رفتن فلان جا، یه جورایی آدم هوس میکنه و گاها حسودی. تمامی این احساسات باعث میشه آدم دائما خودش رو درگیر کنه و بهشون فکر کنه و آرامش اش رو بهم بزنه.

بهتره آدم خودش رو درگیر این همه اطلاعات نکنه و ذهنش رو راحت بذاره. 

آدم باید یه جایی تصمیم بگیره و دندون لق رو بکنه بندازه دور. به خودمون قول بدیم که از این به بعد اینستاگرام رو باز نمیکنم.

البته این روش من برای بعضی ها امکان نداره. چون کارشون هست و نمیشه کلا ترک کرد. ولی خب میشه محدود کرد. مثلا به خودشون قول بدن که صفحه explorer رو باز نکن.

امیدوارم خدا به همه مردم سرزمینم آرامش بده

پی نوشت: این روزا، روزای آخر ماه رمضون هست و چند روزی بیشتر وقت نمونده که لحطه ها را درک کنیم. امسال ماه رمضان من با درس و زبان و استرس گذشت. کمتر به فکر خدا بودم و از این بابت خیلی خیلی ناراحتم. امیدوارم روزی برسه بدون دغدغه ، بدون اینکه دائما استرس چیزهای مادی رو داشته باشم فقط فقط به خدا فکر کنم  و عبادتش رو بکنم


پی نوشت 2: چند روزی بود قفسه سینه ام درد میکرد. چه بعد افطار و چه قبل افطار. امروز بلاخره به اصرار بابا رفتم درمانگاه. دکتر تشخیص درستی نداد. یه سری قرص نوشت. ولی گفت اول برو دکتر قلب اونم نظر بده. خلاصه امروز نوار قلب دادم و ضربان ام 70 بود. حالا قراره چهارشنبه برم دکتر قلب ببینه نوارم رو. امیدوارم چیزی نباشه. خودم فکر میکنم بیشتر به خاطر اینه که چند ساعت پشت میز میشنیم و عضلاتم میگیره. 

خدا همه مریض ها رو شفا بده

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد