یه پسر

یه پسر دهه هفتادی که کلی آرزو داره و داره تلاش می‌کنه با کمک خدا بهشون برسه... توی این مسیر خاطرات خوب و بد اش رو اینجا می‏‌نویسه

یه پسر

یه پسر دهه هفتادی که کلی آرزو داره و داره تلاش می‌کنه با کمک خدا بهشون برسه... توی این مسیر خاطرات خوب و بد اش رو اینجا می‏‌نویسه

دختری که نصیبم نشد...


گاهی اوقات که دلم میگیره و هجوم افکار و استرس بهم غلبه میکنه، دیگه دست خودم نیست و میرم پروفایلش رو چک میکنم

داستان برمیگرده به دوران کارشناسی...گاهی اوقات آدم بعضی ها رو میبینه و به دلش میشینه  و بعد با خودش میگه فتبارک الله احسن الخالقین
این موضوع برای من هم اتفاق افتاد
رفتم بهش گفتم 
گفتم که دوستت دارم
نه برای خودم و نه برای خودت
من تو را به خاطر خدا دوست دارم
و بعد بهم جواب داد:
"لطفا در مورد مسائل احساسی تان اول با خانواده مشورت کنید".
....
و بعد عشق شدید تبدیل میشه به نفرت شدید
نمیدونم توی روانشناسی یا انسان شناسی یا زیست یا هر کوفت و زهرمار شناسی دیگه ای، اسم این پدیده رو چی میذارن؟!
کاش دانشمندا بیا تحقیق کنن که چی میشه که چجوری میشه که توی چند دقیقه اون آدمی که عاشقشی تبدیل میشه به متنفر ترین آدم ( خارجیا یه واژه دارن به اسم disgusting. شاید این واژه مناسب تر باشه)
ولی من بعد از 5 سال از اون ماجرا، گاهی اوقات با خودم زمزمه میکنم:
مرا به هیچ بدادی و من هنوز برآنم که از وجود تو مویی به عالم نفروشم

نتیجه مکاتبات من با اساتید برای فال 2022


من پارسال هم به استادها ایمیل زدم. ولی امسال علی رغم اینکه کرونا فروکش کرده بود، جواب های کمتری نسبت به پارسال گرفتم که این نشون میده رقابت داره شدیدتر میشه. امسال به نسبت پارسال رنج وسیع تری استاد پیدا کردم. در این حد که اگر استاده حتی یک ریسرچ اینترست مشابه بک گراند من هم داشت، بهش ایمیل زدم. که فهمیدم کار اشتباهیه. چون درسته که هر چی ایمیل بزنی، بیشتر شانس داری ولی اینم باید اینو از خودم می پرسیدم که حتی اگه اون استاده اوکی بده، آِیا حاضری بری تو اون فیلد کار بکنی یا نه؟! که جواب من منفی عه. پس نتیجه میگیریم که فقط به استادهایی باید ایمیل زد که ریسرچ نسبتا مشابه ای با ما دارند.

من برای کانادا به 70 تا استاد به همراه یک ریماندر ایمیل زدم که از 57 استاد کلا جوابی ندادن.
از بین کسانی که جواب دادن:
10 تا استاد گفتن که پوزیشن ندارن
1 استاد سوال کرد که آیا خودم فاند دارم یا نه؟ ( یکی نیست بهش بگه اگه فاند داشتم به تو ایمیل میزدم آخه!)
1 استاد گفت دانشگاه کمیته محور است. اول پذیرش بگیر
1 استاد هم به صورت تمپلیت تشویق به اپلای کرد.

برای آمریکا حجم ایمیل ها خیلی بیشتر بود
برای آمریکا 374 تا استاد پیدا کردم + ایمیل ریماندر که به همشون زدم. از بین 374 تا استاد این جواب ها رو گرفتم:
48 تا استاد گفتن که پوزیشن ندارند
2 تا استاد - تشویق به اپلای
1 استاد - درخواست مدارک اضافی مثل ریزنمرات و مقاله
2 استاد - مصاحبه کردم
3 استاد - ریسرچ ات به من نمیخوره
2 استاد - دانشگاه کمیته محور است . اول باید پذیرش بگیری
1 استاد - نمره زبان ات آماده شد باهام تماس بگیر
1 استاد - پوزیشن دارم و اپلای کن
1 استاد - انتقال به دانشگاه دیگری. اونجا ایمیل بزن
3 استاد - نمیتونم بهت آفر یا فاند بدم
1 استاد - ایمیل ات رو برای بقیه همکارام فوروارد کردم
1 استاد - اپلای کن و بعد پذیرش خودم بررسی میکنم
2 استاد - تشویق به اپلای تمپلیت
1 استاد - الان دانشجو نمیخوام. ولی رزومه ات رو سیو کردم اگر پوزیشن داشتم بهت اطلاع میدم


آمار نشون میده که حدود 70 استاد جواب دادن و حدود 300 تای بقیه کلا جواب ندادن. یعنی حدود 80 درصد استاد ها جواب ندادن.
از بین این استاد ها دو تا مصاحبه داشتم 
استاد اول یه استاد چینی بود که درمورد همه چی ازم سوال کرد. دقیق در مورد تز ارشدم سوال کرد. حتی در مورد درس هایی که پاس کرده بود هم سوال کرد. مثلا پرسید که توی فلان درس، کتاب مرجع تون چی بود؟ . منم کلا اسم کتابه رو یادم رفته بود. بهش گفتم یادم نیست. گفت استادت جزوه میداد؟ گفتم بله. بعد دوباره سوال کرد که دقیق چیا یاد گرفتین؟ منم شروع کردم به توضیح که فلان مباحث رو یاد گرفتیم و یه پروژه هم برای درس انجام دادم. همینطور هی سوال میکرد. قشنگ نیم ساعت داشتیم حرف میزدیم. آخر سر بهم گفت که ترجمه ریزنمراتت رو بفرست. منم گفتم که ریزنمراتم هنوز آماده نیست و میتونم یک هفته دیگه براتون بفرستم. اونم گفت اوکی. در آخر هم من یکی دو تا سوال کردم ازش. چیزی که گفت و من شوکه شدم این بود که گفت یه دانشجو دکترا داره که هنوز شغل پیدا نکرده. اگه اون فارغ التحصیل بشه، میخوام دانشجو بگیرم وگرنه تا زمانی که اون کار پیدا نکنه دانشجو نمیگیرم. از این حرفش خیلی شوک شدم. میخواستم بگم آخه تو که نمیخوای دانشجو بگیری برای چی الکی منو سرکار گذاشتی؟ اگرچه بعدا فهمیدم که دانشجو اش توی یه دانشگاه دیگه استاد شده و از قضا دنبال دانشجو میگرده. ریسرچی که اون کار میکرد دقیق و عین کاری بود که من توی تز ارشدم انجام داده بودم و حتی توی مقاله هم به یکی از مقالات اون ارجاع داده بود. بهش ایمیل زدم و توقع داشتم که لااقل به مصاحبه دعوت بشم ولی در کمال ناباوری بهم جواب داد که یه دانشجو دیگه گرفته. نمیدونم شاید میترسید که من چون ایران هستم به شروع ترم نرسم.
خلاصه نه استاده دیگه خبری شد نه همین دانشجو اش که تازه استاد شده آبی برامون گرم شد.

مصاحبه دوم رو در لینکدین بدست آوردم. یه خانم دکتر ایرانی بود تو تگزاس A&M. یه روز که داشتم لینکدین رو چک میکردم دیدم که این خانم دکتره تازه استاد شده. منم سریع بهش پیام دادم که آیا پوزیشن داری یا نه؟ گفت آره دارم رزومه تو بفرست. منم براش فرستادم و یه تایم مصاحبه ست کرد.
کاری که میکرد مشابهت کمی با کار من داشت ولی بی ربط هم نبود. حقیقتش مصاحبه خوبی نبود برام. چون استاده دنبال کسی میگشت که کار عملی کرده باشه و با تجهیزات آشنا باشه که من همچین تجربه ای نداشتم. در آخر هم بهم گفت که اگه بخوامت تا یه ماه دیگه بهت خبر میدم که اونم خبری نشد ازش.

این بود داستان مکاتبه من برای فال 2022. 

نحوه خواندن ریدینگ و لیسنینگ برای تافل


خب یکی دو روز هست که به صورت جدی تصمیم گرفتم که برای تافل بخونم. اولین اسکیل هم ریدینگ هست. 
من متاسفانه یه ویژگی کمال طلبی دارم و دوست دارم که تمام TPOها رو بخونم و تحلیل کنم. یه TPO زدم و کامل تحلیل کردم ولی دیدم که حدود 4 ساعت ازم وقت گرفت. و علاوه بر اون خیلی خسته شدم بعدش. 
علاوه بر اون، نوع سوالی که اشتباه زدم هم مشخص میکردم. مثلا سوالات Detail یا Infer یا....همین کار باعث شد که وقت زیادی ازم گرفته بشه. به خاطر همین بی خیال مشخص کردن نوع سوالات اشتباه زده شده شدم و صرفا عنوان و تعداد غلط های اون پسیج رو تو یه فایل اکسل نوشتم.
استراتژی که برای زدن ریدینگ واسه خودم مشخص کردم اینجوریه که:

اول: هر پاراگراف را کامل میخونم
دوم: کلمه هایی که بلد نیستم رو یادداشت میکنم و معنی شون رو درمیارم و توی کانال تلگرام ام که قبلا ساختم مینویسم
سوم: سوال های هر پاراگراف رو جواب میدم
چهارم: در نهایت تحلیل سوال های اون متن رو توی گروه تلگرام پیدا میکنم و میخونم.
همه این کارهایی که انجام میدم حدود 1 ساعت طول میکشه. ولی به نظرم ارزش داره. سه تا پسیج هست که میشه 3 ساعت.
فکر کنم با این روش بتونم هر روز یه تی پی او رو کار کنم. تا الان 71 تی پی او اومده + 60 تا ژنتی. که دوست دارم همشون رو بزنم و تحلیل کنم.

اما بریم سراغ لیسنینگ 
لیسنینگ یه کم برام چالشی تر بود 
استراتژی که انتخاب کردم به این صورته:

اول: مکالمه یا لکچر رو با ترنسکریپ گوش میدم و هر زمان که چیزی یا کلمه ای رو بلد نبودم، پاز میکنم 
دوم: کلمات رو یادداشت میکنم  و توی کانال تلگرام ام یادداشت میکنم
سوم: به سوالات جواب میدم 
چهارم: تحلیل سوالات رو از تو گروه میخونم.

حقیقتش شاید این استراتژی های و نحوه ارزیابی از خودم درست نباشه. چون من قبل از جواب دادن به سوالات، کلمات رو درمیارم و با کلی فکر کردن به سوالات جواب میدم. بعضیا ممکنه بگن که باید توی تایم این تست ها زده بشن و فلان....
ولی من که نمیخوام خودم رو بسنجم و به همه این تست ها، به عنوان یادگیری استفاده میکنم. هر موقع که نیاز به محک زدن بود، میرم یه ماک تافل 3 میدم که جوری باشه که یه نفر اسپیکینگ و راتینگ ام رو هم تصحیح کنه.
خلاصه سعی میکنم که بیشتر مفهوم و نحوه جواب دهی به سوالات رو تمرین کنم.
اینم بگم که من تقریبا قبل از اینکه شروع به TPO زدن بکنم، لغات تافل رو از ممرایز وانکی خوندم و سطح واژگانم بد نیست اگرچه خوب هم نیست.

مکالمات من با استادم


چند روز پیش استاد راهنمام بهم گفت که برم دانشگاه تا باهاش صحبت کنم. 
استاد راهنمای من یه آدم سی و خورده ای ساله که توی این دو سال زیاد باهاش جلسه داشتم. توی این دو سال من زیاد براش کار کردم و هر کاری که گفته انجام دادم. تقریبا پایان نامه ام رو تموم کردم و یه مقاله خوب از پایان نامه ام درآوردم. ولی هنوز متن پایان نامه رو ننوشتم و استادم گفته در حد 60 صفحه کافیه بنویسی. 
نویسندگان مقاله یه استاد خفن از دانشگاه تهران و یه استاد ایرانی دیگه از دانشگاه کالیفرنیا ریورساید هست که تا الان بابت مقاله 3 تا جلسه داشتیم با هم. ولی حقیقتش تمام کارهای مقاله رو من خودم به تنهایی انجام دادم و یه نفر حتی یه جمله هم بهم کمک نکرد. 
چند وقت پیش استاد آمریکاییه به استادم گفت که دانشجو ات میتونه تا آخر دسامبر مقاله رو تکمیل کنه؟ استادم هم به من زنگ زد و من گفتم باشه میتونم تا دو هفته دیگه تکمیل اش کنم. که هم خودم رو با استاده نشون بدم و هم اینکه هر چه زوتر از شر این مقاله خلاص بشم. 
خلاصه چند روز پیش تکمیل کردم و برای ریوایز برای استادم فرستادم. 
دو سه روز بعد که رفتم با استادم حرف بزنم، بهم پیشنهاد کرد نوشتن یه مقاله جدید داد بهم. گفت که یه دوست داره دانمارک که استاد دانشگاههه و ما داریم یه مقاله Review مینویسیم راجع به موضوع X. ولی من به استادم گفتم که اولا من تجربه لازم رو برای نوشتن مقاله ریوو ندارم و هم اینکه راجع به موضوع X مطالعه نداشتم. استادم هم قانع شد از جوابم. 
بعد گفت که بیا یه ایده دیگه بذاریم رو همین مقاله ات. همین که میخواست از صحبت کنه، تو حرفش پریدم و گفتم که استاد من حقیقتش همین مقاله ای که نوشتم هم برای اپلای بوده. اگه قراره یه ایده ای بدم که اینطوری انگار دو تا پایان نامه مینویسم. بعدشم بهش گفتم که استاد من میخوام برای اردیبهشت و خرداد امتحان تافل بدم که میخوام که برای زبان بخونم. 
بعد استادم گفت که نه حالا همین مقاله نوشتن هم خوبه  و تمرینی میشه برای رایتینگ و اگه دو تا مقاله داشته باشی رزومه قوی تری داره و فلان.....
ولی من زیر بار نرفتم و گفتم که میخوام زبان بخونم و اگه اصرار دارین که مقاله بنویسم تمایل دارم که روی تکمیل اثبات همین مقاله و نوشتن مقاله پروژه خودتون که ایده جدید دادین کار کنم و دوست ندارم که زیاد درگیر مقاله باشم.
خلاصه استادم هم قبول کرد.
اینا رو نوشتم که بگم که استادها ممکنه گاهی ازتون سو استفاده کنن. اگرچه نوشتن مقاله بیشتر به نفع خود دانشجوعه ولی منم باید بلاخره برنامه خودم رو دارم و من میدونم چی میخوام و میدونم که چجوری بهش برسم و اجازه نمیدم که حتی استادم برنامه ام رو عوض کنه.
استادم فکر میکنه که من تا تابستون که میخوام دفاع کنم بیکارم. و مثلا میخواست بیکاری منو رفع کنه. ولی من بهش باید یاداوری میکردم که بیکار نیستم و کار دارم.
اول که استادم بهم گفت تا یه ماه دیگه دفاع کن!!! بعد من بهش گفتم که استاد اگه اجازه بدین من تابستون دفاع کنم.
حقیقتش اگه بخوام الان دفاع کنم، از لحاظ زمانی به هیچ دردم نمیخوره. چون تا بهمن سال دیگه وقت دارم. ولی اگه شهریور دفاع کنم، میتونم اپلای کنم و بابت زمان به مشکل نمیخورم. 
همین. خواستم بگم که اجازه نباید بدیم که کسی برنامه مون رو تغییر بده. 

شب چله یا شب یلدا؟


امروز وقتی داشتم با تاکسی به دانشگاه میرفتم، رادیو میگفت که ما تو ادبیات فارسی شب یلدا نداریم. در اصل شب چله درسته!!! و من فکر کردم که چه فرقی میکنه که اسمش چی باشه. مهم اینه که دل هامون شاد باشه. از کسی کینه و بغض نداشته باشیم. و حتی اصلا مهم نیست که دور هم جمع بشیم یا نه. چه بسا آدمایی که دور هم هستن ولی شاد نیستن. زندگی دو سه روز بیشتر نیست. بهتره حرص خیلی چیزای الکی رو نخوریم و تو این دو سه روزه زندگی کاری بکنیم که بعدها از خودمون راضی باشیم. کسی که از خودش راضی باشه، از ته دل شاده...

چند وقتی بود که ننوشته بودم. گفتم حیفه که تایملاین آذرم خالی بمونه. توی این یک ساله خیلی با خودم کلنجار رفتم و سعی کردم که سبک زندگیم رو عوض کنم. چه شب هایی که تا صبح بیدار موندم و فکر کردم. انشالله میخوام شروع کنم به نوشتن. اتفاقاتی خوبی داره برام میفته که دوست دارم ثبت شون کنم، از جمله تموم شدن مقاله ام که قراره به زودی توی تاپ ترین ژورنال رشته ام سابمیت اش کنم و امیدوارم اکسپت بگیره :)