یه پسر

یه پسر دهه هفتادی که کلی آرزو داره و داره تلاش می‌کنه با کمک خدا بهشون برسه... توی این مسیر خاطرات خوب و بد اش رو اینجا می‏‌نویسه

یه پسر

یه پسر دهه هفتادی که کلی آرزو داره و داره تلاش می‌کنه با کمک خدا بهشون برسه... توی این مسیر خاطرات خوب و بد اش رو اینجا می‏‌نویسه

تصویب پروپوزال

خب این موضوع هم برمیگرده به آخر شهریور ماه
موضوعی که من انتخاب کردم با موضوع سمینارم متفاوت بود. 

یک مقاله مرجع رو انتخاب کردم و بر اساس اون پروپوزالم رو نوشتم.

دو بار ویرایش خورد که مجبور شدم برم دانشگاه.

دانشگاه ما اینقد گداعه که باید خودمون بیایم نسخه فیزیکی اش رو تحویل دانشکده بدیم با این وضع کرونا و گرونی

بعدش رفتم سایت ایرانداک و کد رهگیری هم گرفتم و تو سامانه ثبت اش کردم و تمام.


انتخاب استاد راهنما

دانشگاه ما یجوریه که باید تا آخر ترم اول استاد راهنمات رو انتخاب کنی.

4 تا استاد هیئت علمی داریم که من به موضوع کاری دوتاشون علاقه مند شدم

یکی از استادا که از قضا معاون آموزشی دانشکدس رو رفتم باهاش صحبت کردم و گفت که من همینطوری دانشجو نمی گیرم و باید بهت مقاله بدم و بیای ارائه بدی. منم قبول کردم. یه بار دیگه با دوستم رفتم پیشش و گفت که رزومه ات رو بفرس برام و منم مقاله رو میفرستم که ارائه بدی. منم بعد همین جریانات قطعی اینترنت یک هفته ی بعدش ایمیل زدم و در کمال ناباوری جواب داد که : من دانشجو ام رو گرفتم و لطفا به دیگر استادان مراجعه کنید.

من همینطوری موندم . آخه مگه نگفتی که اول باید ارائه بدی و بعد تصمیم میگیری. خلاصه خیلی بدم اومد ازش. به نظرم استادی که اینقدر بیشعور باشه و سریع زیر حرفش بزنه همون بهتر که آدم باهاش کار نکنه. پس فردا ممکنه باز زیر حرفش بزنه و تو بمونی و پایان نامت!!!

البته اینکه من با این استاد درس نداشتم هم کلی تاثیر داشته و دانشجویی که گرفته باهاش کلاس داشته و کلی توی کلاس فعال بوده...

بعد رفتم سراغ یه استاد دیگه و باهاش صحبت کردم. اونم تقریبا اوکی داد ولی میخواست ازم مطمئن بشه که به موضوعی که کار میکنه علاقه دارم. به خاطر همین به من و دو تا از دوستام مقاله داد و گفت که بیاین ارائه بدین. 

بعد یه هفته رفتیم سر کلاس و ارائه دادیم و خوشش اومد و تقریبا مطمئن شد که به موضوع علاقه داریم.

در نهایت رفتم برگه رو بهش دادم و امضا کرد و رسما استاد راهنمای پایان نامه ام شد. 

این استاد کلی مقاله داده و فعال هست و امیدوارم که بتونم باهاش کارهای خوبی بکنم. ولی مشکل اینجاست که تو هم باید فعال باشی و تو باید خودت رو به اون بچسبونی چون که اون استاد هیچ وقت نمیاد پیش تو!

در مورد استادای دیگه از بس اخلاق شون بده بقیه بچه ها سمتشون نرفتن. و یکی دو تا از بچه هایی که باقی موندن میخوان با همین استاد راهنمای من کار کنن.

یعنی عملا 5 نفر با یک استاد ...

حالا دانشکده داره به استادام فشار میاره که همین ترم موضوع سمینار هم مشخص بشه ولی استادم سعی میکنه از زیر این کار دربره. چون انتخاب موضوع سمینار کار آسونی نیس و کاری نیس که دانشجو بتونه انجام بده. 

خلاصه قراره با معاون دانشکده صحبت کنه که به تعویق بندازه این کارو!

این استاد من خیلی سرش شلوغه و من امیدوارم که وقت کافی برامون داشته باشه و پایان نامه ام لنگ نشه !!!