یکی از مهارت هایی که باید در زندگی یاد بگیرم اینه که هر چیزی رو به دیگران نگم. و یه جورایی تودار باشم. چون باعث میشه هم دیگران درباره من قضاوت نادرستی داشته باشن چون همه ی قضیه رد مورد من رو نمیدونند و هم باعث مسئله دیگه ای میشه که در زیر به اون می پردازم:
در مورد اهدافتان حرف نزنید!
تصور کنید که در کافه ای کنار دوستانتان مشغول صحبت کردن درباره مسائل کاری و زندگیتان هستید.
هر کدام مشتاقانه درباره موفقیت ها و دستاورد هایتان در زندگی صحبت می کنید. وقتی نوبت به شما میرسد، ناخودآگاه(دقت کن ناخودآگاه رو باید تبدیل به خودآگاه کنی و حواست جمع باشه) تصمیم میگیرید در مورد رویاها و اهدافتان و برنامه هایی که برای رسیدن به آنها دارید، صحبت کنید...
می گوئید: "احساس میکنم وقتش رسیده که کسب و کار شخصی خودم را راه بیاندازم، میخواهم خودم را در اتاق کارم حبس کنم، سخت کار کنم تا به هدفم برسم. حتما موفق میشم، از حال به خاطر این موفقیت خوشحالم"
دوستانتان خواهند گفت:" آه البته که توانایی این کار را داری. تو انسان موفقی هستی" و به شما پیشاپیش تبریک می گویند.
تائید و تشویق آنها احساس رضایت درونی عمیقی درون شما ایجاد می کند به طوریکه شادی درونی خود را کاملا احساس می کنید.
اما چه باور کنید چه نه در این لحظه مرتکب خطایی بزرگ شدید! مطالعات روان شناسی بسیاری از سال 1933 انجام شده اند که نشان می دهند بسیاری از افرادی که درباره اهداف و تصمیم های مهم در زندگی شخصی و کاریشان با دیگران صحبت می کنند، شانس کمتری برای موفقیت دارند.
اما چرا؟
مطالعات نشان می دهند که در مغز انسان سمبل هایی برای تشخیص هویت وجود دارد که تصویر ما از هویت شخصی مان را می سازد.
این سمبل ها در مغز ما از دو طریق تولید می شوند:
1- صحبت کردن 2- عمل کردن
بنابراین صحبت کردن راجع به یک هدف و هیجان زده شدن قبل از رسیدن به هدف باعث ساخته شدن یک سمبل هویتی مربوط به آن در مغز می شود. و این تصور در ناخودآگاه شکل می گیرد که کار مورد نظر انجام شده.
نتایج منتشر شده از مطالعه اخیر پیترگلویتزر، پروفسور روانشناسی دانشگاه NYC نشان میدهد که اعلام کردن اهداف، سمبل های هویتی را در مغز ایجاد می کند که باعث میشود از آن لحظه به بعد انگیزه و اشتیاق کمتری برای تلاش به سوی هدف داشته باشیم.
شاید این مسئله برای شما هم آشنا باشد که بلافاصله پس از تصمیم گیری هیجان و اشتیاق زیادی دارید ولی به مرور زمان بی انگیزه می شوید..
بنابراین، ازین لحظه به بعد سکوت کنید و اهدافتان را شخصی و مثل یک راز حفط کنید.
در شرایطی مه نمی توانید جلوی خودرا بگیرید و بسیار مشتاقید که اهدافتان را با کسی در میان بگذارید لطفا از کلماتی استفاده کنید که رضایت مندی کمتری در مغز شما ایجاد کند.
یکی از مهم ترین رسوم معاشرت با خانواده و دیگران احترام متقابل بین اعضاست. و احترام به غذا یکی از مصادیق آن است
به طور مثال اغلب مواقع مشاهده می شود که در هنگام صرف غذا بر روی میز یا سفره وقتی یک نفر غذای خود را تمام می کند، سفره غذا را ترک می کند، در حالیکه دیگران هنوز در حال غذا خوردن هستند. این حرکت ناپسند است. چرا که همگی بر سر یک سفره نشسته اند تا با هم شروع کرده و با هم تمام کنند.
پس از این به بعد یادم باشه این نکته رو رعایت کنم تا به دیگران احترام بگذارم
و حتما یکی از اولین چیز هایی که در آینده به بچه هام یاد میخوام بدم رعایت این نکته است
یکی از مشکلات اجتماعی جامعه ما اینه که زیاد به بچه هامون مسئولیت ندادیم. زیاد توانایی اونا رو جدی نگرفتیم و الی آخر در مسائل کلان به دانشجو هامون بها ندادیم...
حالا اینکه چرا بها ندادیم میتونه دلایل مختلفی داشته باشه
و اگر هم بها دادیم بهشون کامل اعتماد نکردیم و در مقابل کوچک ترین خطا بزرگ ترین تنبیه ها رو در نظر گرفتیم
اگر میخوایم جامعه مون پیشرفت کنه باید از بچگی بهشون مسئولیت بدیم
باید بزرگ شدن رو بهشون یاد بدیم. چون آینده سازان ممکلت هستند
فقط یه موتور محرک تو تمام زندگیم هست
ترس از فردایی که حسرت دیروز شو بخورم
واقعا حسرت خوردن بدترین چیز ممکنه. همیشه تفکرم بر این مبنا بوده که کاری کنم که حسرتشو بعدا نخورم. ضلالت آدم همیشه تو این بوده که دنبال خوشی های زودگذر بوده و غافل از اینکه که این خوشی بلاخره تموم میشه و تنها چیزی که در آخر میمونه حسرته!
مثلا شما زیاد خوابیدن را در نظر بگیر: خواب جوریه که هرچه هم بخوابی سیر نمیشی و همیشه با خوابیدن بهت لذت منتقل میشه ولی من که وقتی از خواب بلند میشم حسرت میخورم که چرا زودتر بلند نشدم که کار های عقب افتاده ام را انجام بدم و این حسرت ممکنه تا چند روز باهام همرام باشه درحالیکه اون لذت خوابیدنه فقط برای چند لحظه بود. زمان حسرت خوردن ها ممکنه بر اساس اهمیت شون متفاوت باشه. مثلا کسی که حواس به رانندگی نباشه و تصادف کنه، تا چندین سال شاید حسرتش رو بخوره...
بر این اساس همیشه تفکرم این بوده که برای انجام هرکاری فکر میکنم که آیا انجام این کار واقعا ارزشش رو داره و بررسی میکنم که بعدا حسرتش رو میخورم یا نه...چون واقعا حسرت خوردن بر روح و روان آدم تاثیر میگذاره و به قول معروف آدم رو پیر میکنه. مگر نه اینکه آدمی به این دنیا پا گذاشته که آرامش داشته باشه و حسرت خوردن این آرامش رو قطعا خراب میکنه...
به امید روزی که شهوت و هوای نفس و تنبلی رو کنار بذارم و هیچ وقت و هیچ موقع حسرت هیچ چیز و هیچ کسی رو نخورم
یکی از کارهایی که همیشه دوست داشتم انجام بدم این بود که خاطرات خوب و گاهی تلخ ام رو یه جایی یادداشت کنم که چند سال دیگه بتونم بهشون رجوع کنم.
و یکی از چیز هایی که همیشه برام مهم بوده این بوده که دوست دارم هویت ام معلوم نشه!
قبلا دو سه تا وبلاگ با نام های مختلفی داشتم و به خاطر اینکه حس کردم بعضی از دوستام فهمیدن که من هستم و منو شناختن دیگه اون وبلاگ ها رو ادامه ندادم
الان دوست دارم باز شروع کنم به نوشتن!
نوشتن به آدم آرامش میده. باعث میشه آدم از لحاظ روحی تخلیه بشه
امیدوارم که این نوشتن ادامه داشته باشه و یه وبلاگ خاطرات خوب از خودم داشته باشم
خدایا شکرت