قبلا فکر میکردم که آزمون زبان بدم و اپلای کنم و پذیرش بگیرم دیگه تمومه. بعد بحث گرفتن وقت سفارت و ویزا اومد. و حالا در برزخی به اسم دوران کلیرنس به سر میبرم.
این زمان هم به زودی تموم میشه. میدونم. یه روز صبح از خواب بیدار میشم و میبینم که ویزا شدم. و یه روز دیگه یا شب دیگه دارم میرم فرودگاه.
متناقض ترین حس های عمرم رو این روزا دارم زندگی میکنم. مثل این میمونه که تمام حس های قابل ادراک بشر رو بریزن توی یک کاسه و با هم مخلوط کنن و بعد بگن بیا اینو سر بکش. و تو نمیدونی که روز و شب ات رو با غم سپری کنی یا مسرورانه منتظر لحظه پرواز باشی. یه شب مثل امشب که از شدت استرس و چیزهای غیر قابل منتظره ای که قراره در مملکت غریب پیش پام اتفاق بیفته، فکر و دلم به ازدواج افتاد.
داشتم توی ذهنم مرور میکردم که چجوری مراحل و تدارکات یه ازدواج رو دقیقا مثل همون پروسه ای که برای اپلای طی کردم بچینم. چجوری با فرد مورد نظرم آشنا بشم؟ چه ملاک هایی رو باید در نظر بگیرم؟ چجوری توی جامعه رفتار کنم تا کسی رو به خودم جلب کنم؟ اصلا در حین درس خوندن اقدام کنم یا وقتی کار و اقامت رو مهیا کردم؟ و.... جواب بخشی از این سوالات رو سعی کردم پیدا کنم. ولی به یاد خدایی افتادم که همیشه و توی همه مراحل هوامو داشته. خدایی که بهترین ها رو برام رقم زده زمانی که فکر میکردم بدترین چیز برام بوده. و برعکس. من زیاد آدم مذهبی ای نیستم. ولی به یه چیز خیلی اعتقاد دارم. اونم اینه همیشه خودم رو میسپارم به دریای کرامت و خواسته خدا. میدونم که توی بدترین لحظات همیشه صلاح ام رو خواسته و میخواد. اگر یه روز میخندم یا گریه میکنم، اگر یه روز شادم یه روز ناراحت همش رو به این دید نگاه میکنم که همه اینا به صلاح و نفعم بوده که دارم تجربه اش میکنم.
صفحه ذهنم رو از این خیالات و سوالات بالا پاک میکنم و به دلم میگم: "نگران نباش، تو خدایی داری که همیشه هواتو داره"
خدایا شکرت
پنجشنبه رفتم پلیس +۱۰ و درخواستم رو برای تعویق تاریخ اعزام به خدمت ثبت کردم. شب اش ساعت ۹ پیامک اومد که درخواست تون تایید شده. دیگه امروز دوباره رفتم پلیس +۱۰ و برگه سبز جدیدم رو گرفتم. با وجود این تعویق همچنان چند روز تاریخ اعزامم زودتر از تاریخ شروع پروگرم هست و مجبورم برای گرفتن معافیت تحصیلی موضوع رو با خود نظام وظیفه درست کنم.
همون پنجشنبه رفتم میدون انقلاب دنبال یک دارالترجمه منصف. چند جایی قیمت کردم که ۲ تومن به بالا پیشنهاد دادند. در نهایت یه جایی رو پیدا کردم که با قیمت ۱ میلیون و ۱۵۰ کارم رو انجام میداد. همون جا سفارش دادم و گفتن که ۲ هفته دیگه آماده میشه.
دانشگاه مون یک کار باحالی که کرده این بوده که فاند مون حدود۱۲ درصد زیاد کرده. بچه های ترم بالایی و خود ما که جدید الورود هستیم یه پتیشن امضا کردیم که هزینه ها زیاد شده و این فاند دیگه جوابگومون نیست. واقعا هم اینطوریه. قیمت خونه ها زیاد شده و یک استدیو نزدیک دانشگاه ۱۳۰۰-۱۴۰۰ قیمت داره. کلا منطقه هوبوکن مثل منهتن نیویورکه. خلاصه که حقوق مون رو از ۲۸۸۰ به ۳۲۲۰ زیاد کردن.
چند روز پیش یکی از طبقات آپارتمان مون به بابام گفته که به پسرت بگو موقع تردد تو ساختمون با شلوارک بیرون نیاد. من همینطوری موندم که ملت چجوری به خودشون اجازه میدن راجع به پوشش بقیه نظر بدن. حالا من که پسرم و شلوارکم پاییین زانومه. میخواستم برم همون لحظه برم دم خونه اش و بگم به تو چه! دیگه بابام پشیمونم کرد. یادمه دو سه سال پیش رفته بودم گزینش یه جای دولتی و اون آقایی که باهام مصاحبه کرد بهم گفت که دفعه بعدی با شلوار لی نیا! من هم بعد اون دیگه نرفتم و ادامه ندادم. از این قیبل رفتارها کم ندیدم تو این مملکت. توی اینجا هر کس که متظاهر تر باشه بیشتر پیشرفت میکنه.
جمع کردن وسایل شخصی ام همچنان ادامه داره. کمد رو مرتب کردم و چیز هایی که قرار نیست ببرم رو توی یک کارتن جمع کردم تا جا باز بشه. ولی همچنان یک سری کارهای دیگه هست مثل چک آپ بدن و دندان پزشکی که باید انجام بدم.
این روزا کمتر وقت کردم که بیام اینجا رو آپدیت کنم یا حتی به فکر نوشتن یک مطلب جدید باشم.
کارهای آماده شدن برای رفتن تمومی ندارن. هر روز یه دغدغه جدید برام به وجود میاد و میرم دنبالش. از کارهای خودم گرفته تا کارهای خونه.
مهم ترین دغدغه برام گرفتن دلار بود که خدا رو شکر داره اوکی میشه. چند ماه پیش فکر میکردم که ۴۰۰۰ دلار برام برای ماه اول کافی باشه ولی با مشورت دوستان خارح نشین متوجه شدم که مبلغ کمیه و ممکنه به مشکل بخورم. به خاطر همین رفتم بانک ملی حساب ارزی باز کردم و بعدش صبح زود رفتم صرافی بانک ملی و ۲۰۰۰ تا دیگه گرفتم. منتها فرقش این بود که دیگه صرافی پول نقد بهتون نمیده و میریزه به حساب ارزی تون و شما باید برین دوباره از بانک تحویل بگیرین. تو این ما بین بانک هم کارمزد خودش که حدود ۵ تومن میشه رو میگیره و ۱۰۰ دلار هم باید تا ۶ ماه توی حساب تون بمونه. دمشون گرم.
دغدغه دیگم جمع کردن چمدون هست. کلی لیست آماده کردم که هی خط میزنم و هی مینویسم. بابا و مامانم هم هی میخوان خرید کنن. مثلا سر بردن زودپز کلی باهاشون بحث کردم که بردن اش خوبه ولی هم سنگینه هم جا میگیره.
دغدغه بعدیم یه سری کارهای اداریه. چند وقت پیش رفته بودم شهرک آزمایش که سابقه گواهینامه و تخلفات ام رو بگیرم که خانمی که اونجا بود بهم این برگه رو نمیداد و میگفت که ۱ ماه قبل پرواز ات بیا چون این برگه ۲ ماه بیشتر اعتبار نداره. منم گفتم که خانم من که برسم اونور که بلافاصله ماشین نمیخرم که و بلاخره اگه قرار باشه باطل بشه میشه دیگه و باید دوباره بگیرم. گفت که خب هر موقع خواستی ماشین بگیری به بابات بگو بیاد اینجا بگیره و برات بفرسته. گفتم من همچین کاری نمیکنم. خلاصه بعد کلی بحث گفت که این نامه رو یکبار بیشتر برای هر نفر در سال صادر نمیشه و من میدونم که پشیمون میشی ولی اگه دوباره بیای دیگه بهت نمیدم. اسمت هم یادداشت میکنم. واقعا رفتار زننده ای باهام داشت در حالیکه حرفش اشتباه بود. توی برگه هیچ جایی از تاریخ انقضا حرف نزده و تنها گفته که گواهینامه ۱۰ سال اعتبار داره. و من این برگه رو برای زمانی میخوام که اگه یه موقع ماشین گرفتم پول بیمه کمتری بدم. قانون گرفتن گواهینامه توی هر ایالت فرق میکنه. مثلا توی نیوجرسی شما با داشتن گواهینامه ایران میتونی گواهینامه اون ایالت رو تنها با گذروندن امتحان کتبی بگیری ولی توی نیویورک نمیشه. این خانوم جوری رفتار میکرد که انگار همه قوانین رو میدونه. خلاصه گواهی ها رو گرفتم و اومدم. واقعا شهرک آزمایش بدترین جایی بود که توی این مدت رفتم.
این روزا قیمت همه چی گرون شده و واقعا اعصابم خرد شده. امروز قیمت کردم که دانشنامه و ریزنمرات و گواهینامه ام به همراه این گواهی ها ترجمه کنم طرف گفت ۱ و ۸۰۰ میلیون میگیرم. گفتم چه خبره مگه؟! میگه تعرفه ها ۲ برابر شده. واقعا هر روز خدا رو شکر میکنم که دارم از این مملکت میرم ولی دلم واسه پدر و مادر خودم و بقیه خانواده ها میسوزه که باید با این شرایط بجنگن. یه روز مرغ نیست یه روز شکر.
برم بخوابم که فردا میخوام برم سربازی ام رو یک ماه عقب بندازم و برم انقلاب یه جای ارزون پیدا کنم مدارکم رو ترجمه کنم.
نمیدونم چرا زمان این روزها در سریع ترین حالت ممکن اش به سر میبره.
هیچ وقت باورم نمیشد که بیام اینجا و درباره گرفتن بلیت پرواز بنویسم. و هیچ وقت هم فکر نمیکردم که بلیت رفتن به آمریکا رو بگیرم.
بعد از مصاحبه سفارت و بعد از اینکه وارد پروسه کلیرنس شدم، کمی تحقیق کردم و به این نتیجه رسیدم که بهتره که بلیت هواپیما ام رو بگیرم. درسته که هنوز ویزام نیومده ولی اگر بذارم لحظه آخر بگیرم هزینه زیادتری رو باید نسبت به الان بدم. دلیل اش هم اینه که توی ماه آکست و سپتامبر درخواست زیاد میشه و به خاطر همین ایرلاین ها قیمت رو بالاتر میبرن. این علاوه بر اینی هست که ممکنه قیمت دلار هم بالاتر بره. خلاصه ممکنه که قیمت بلیت تا 3 ماه دیگه 2 برابر هم بشه.
بنابراین تصمیم گرفتم که بلیت رو بگیرم.
خیلی تحقیق کردم و به این نتیجه رسیدم که قطرایرلاین بهترین هواپیمایی هست و خدمات خوبی هم به دانشجویان میده. مثلا اینترنت رایگان در طول پرواز، تخفیف دانشجویی و اجازه بردن یک چمدان اضافی البته به شرط اینکه پرواز داخلی در آمریکا نداشته باشین وگرنه باید پول اش رو بدین. ولی بدی قطر برای من و مقصد ام این بود که خیلی گرون تر بود.
بنابراین به این نتیجه رسیدم که قطر با همه خوبی هاش و یک چمدان اضافی ارزش نداره. چون مثلا گرفتن یک چمدان اضافی حداکثر 10 تومن هزینه داره. ولی بلیت قطر حدود 30 تومن گرون تر بود.
به خاطر همین سراغ ترکیش رفتم. امتیاز ترکیش از قطر کمتره و بعضیا میگن که پیش اومده که چمدان شون توی ترکیش گم شده و یا از خدمات شون ناراضی بودند. ولی خب ترکیش ارزون تر هست. البته اینکه میگم ارزون تره بستگی به زمان و فرودگاه مقصد داره. مثلا ممکنه اختلاف قیمت بلیت قطر و ترکیش برای پورت واشنگتن حدود 5 تومن باشه که در این صورت ارزش داره آدم بلیت قطر بگیره. چون هم خدمات اش بهتره و هم اینکه یک چمدان اضافی داره.
ولی برای من اختلاف قیمت 30 تومن بود. به خاطر همین رفتم دفتر ترکیش که حضوری بلیت بگیرم. دفتر هواپیمایی ترکیه توی خیابون ظفر نرسیده به ولیعصره. و تلفن هم جواب نمیدن. وقتی رفتم مسئول اش گفت که چون ویزا نداری نمیتونم تخفیف دانشجویی برات اعمال کنم و اگر میخوای باید خودت بری از خود سایت بلیت بخری. دیگه اومدم خونه. فرداش رفتم توی سایت و بلیت رو اینترنتی گرفتم. حدود 39 میلیون شد. همین بلیت هفته پیش 35 تومن بود. این افزایش قیمت یکی از دلایلی بود که سریع بلیت گرفتم تا بیشتر از این ضرر نکنم. نحوه خرید هم مثل خرید های معمولی هست چون سایت ترکیش با سامانه شتاب ایران قرارداد داره.
فقط برای اینکه تخفیف دانشجویی اعمال باشه باید قبل اش با ارائه مدارک پذیرش اکانت تون رو دانشجویی کنید. این همه برای ترکیش هست و هم برای قطر. من هر دو تاش رو دانشجویی کردم. نکته دیگه هم اینکه اگر حضوری بخواین بخرید باید حدود 1 میلیون کارمزد بدین. درحالیکه خرید اینترنتی اینو نداره.
همین بلیتی که من گرفتم بدون تخفیف حدود 43 تومن بود. یعنی حدود 4 تومن تخفیف دانشجویی گرفتم. قوانین ریفاند پول هم به این صورته که باید حدود 100 دلار یا 4 میلیون جریمه بدین و بعدش مبلغ به حساب تون برمیگرده. اینکه کی برمیگرده رو خدا میدونه. بعضیا میگن 1 هفته یا 1 ماه. اگر هم بخواین تاریخ بلیت رو تغییر بدین، برای دانشجویان دفعه اول رایگانه و دفعه دوم به بعد 50 دلار جریمه میگیره. البته باید ما به التفاوت بلیت رو پرداخت کنید. انگار که بلیت رو به قیمت روز گرفتین.
اگر میخواین صندلی رو هم انتخاب کنید باید حدود500 تومن بدین که من ندادم.
بعد از اینکه بلیت رو خریدم همون روز رفتم دفترشون و پرینت بلیت رو به همراه مهر گرفتم که محکم کاری باشه. تاریخی که من گرفتم 10 روز زودتر از شروع پروگرم ام هست. که به نظر میاد زمان مناسبی باشه. از 10 روز کمتر باعث میشه که همه کارها استرسی و دقیقه آخری باشه. چون بلاخره قبل از شروع کلاس احتمالا یک جلسه معارفه باشه و قبل اش باید دنبال کارهای اداری مثل ثبت نام دانشگاه و بازکردن حساب بانکی رفت. بنابراین بین 10 روز تا دو هفته زمان مناسبیه.
کانکشن پرواز من هم 3 ساعت توی استانبول هست. کانکشن یا Layover هم مساله مهمیه. چون اگر پرواز اول تاخیر بخوره ممکنه به پرواز دوم نرسیدید. البته خودشون پرواز جایگزین میدن ولی به استرس اش نمیارزه. بنابراین میگن بین 4 تا 7 ساعت زمان مناسبیه. من خودم میتونستم بلیتی با زمان کانکشن بیشتر بگیرم، ولی زمان ورود به آمریکا زمان مناسبی نبود. مثلا 4 صبح یا 10 شب بود که پیشنهاد نمیشه. چون اون موقع زمان بدیه واسه اینکه تاکسی بگیری یا بری هتل یا هر کار دیگه ای.
این پروازی که من گرفتم ظهر حدود 12 فرود میاد. که فکر کنم 3-4 ساعت الافی داره تا بخوام بیام بیرون.
کلا مساله بلیت هواپیما گرفتن کمی جزئیات داره. سعی کردم هر چی به ذهنم میرسه رو بنویسم. ولی به نظرم باز جزئیات وجود داره. بهتره که خوب تحقیق بشه که ضرر نکنیم.
بلاخره چشم مون به جمال اصل دانشنامه روشن شد.
من گواهی موقت رو اسفند ماه گرفته بودم و برنامه ام این بود که بعد از سفارت درخواست اصل دانشنامه رو بدم.
حدود 1 اردیبهشت توی سامانه گلستان درخواست دادم. اولش مسئول دانشگاه مون تایید نکرد و کامنت داد که باید 6 ماه از گرفتن گواهی موقت بگذره تا بتونی اصل دانشنامه رو بگیری.
ولی من دوباره درخواست دادم و توضیح دادم که من پذیرش دکترای خارج از کشور دارم و در 3 ماه آینده ایران نخواهم بود. حدود 10 روز بعد درخواست ام تایید شد و پیام دادند که دانشنامه به همراه ریزنمرات آماده است و روزهای یک شنبه و سه شنبه ساعت 8 تا 11 بیا بگیر. فرداش رفتم دانشگاه و بعد از گرفتن نامه عدم بدهی به صندوق رفاه و پس دادن گواهی موقت، اصل دانشنامه و ریزنمراتم رو گرفتم. بعدش رفتم دبیرخانه و یک تمبر باطل کردم و تمام.
یعنی باورم نمیشد که دانشنامه رو گرفتم.
زمان عین برق و باد میگذره. انگار همین دیروز بود که با بابام رفته بودم برای ثبت نام ارشد. و حالا بعد از حدود 3 سال اصل مدرک ام رو گرفتم.
نمیدونم چرا سایز دانشنامه اینقدر بزرگه. نه A4 هست نه A3. توی کاور نمیره. و دانشگاه هم با کج سلیقه ای همینطوری بهم تحویل داد. یکی نیست بگه بابا توی یک پوشه ای، کاوری چیزی بذارین. خیر سرمون فوق لیسانس گرفتیم.