یه پسر

یه پسر دهه هفتادی که کلی آرزو داره و داره تلاش می‌کنه با کمک خدا بهشون برسه... توی این مسیر خاطرات خوب و بد اش رو اینجا می‏‌نویسه

یه پسر

یه پسر دهه هفتادی که کلی آرزو داره و داره تلاش می‌کنه با کمک خدا بهشون برسه... توی این مسیر خاطرات خوب و بد اش رو اینجا می‏‌نویسه

گرفتن وقت سفارت خوبه یا نه

این روزها که داره میگذره اینقدر فکرم مشغوله که گاهی اوقات دیگه نمیدونم باید چیکار کنم
دارم تصمیم میگیرم که وقت سفارت آمریکا رو بگیرم. در حال حاضر امارات و ارمنستان بدون داشتن I20 به دانشجو ها وقت میدن. آخرین وقت ایروان برای مارچ 2024 و دبی برای دسامبر 2023 هست. همش با خودم میگم که کاش زودتر وقت گرفته بودم ولی از یه طرف دیگه با خودم میگم که شاید اصلا پذیرش نگرفتی. اینطوری پول ات میپره.نمیدونم والا. بین دو راهی گیر کردم. ولی تصمیم ام بیشتر اینه که وقت بگیرم. شاید برای دبی

اگه چهار ماه پیش وقت گرفته بودم لااقل میتونستم برای می یا اپریل 2023 وقت بگیرم. ولی همش تعلل کردم. مشکلی که وجود داشت این بود که من فکر میکردم هزینه mrv که یکسال اعتبار داره به وقت سفارت مرتبط هست. در حالیکه الان تحقیق کردم درست اش اینه که شما هزینه mrv رو که میدی یکسال وقت داری که وقت سفارت رو مشخص کنی. و زمانی که وقت گرفتی دیگه اون تاریخ بی معنا میشه و من این نکته رو نمی دونستم.
ولی الان هم دیر نیست. ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه است. میتونم وقت بگیرم و بعد اکسپدایت کنم. نکته اینه که ارمنستان فقط یکبار اجازه اکسپدایت میده و اگه درخواستت رد بشه دیگه باید فاتحه خودت رو بخونی. ولی دبی اینطوری نیست.
شاید توی این هفته برم چند صفحه ds رو پر کنم و بعد برای دبی وقت بگیرم. نمیدونم شاید ایروان. شایدم هر دو. نمیدونم 

این روزا دارم تست های ژنتی رو میزنم. بعضی اوقات خوب و تو تایم میزنم و بعضی وقتا بعضی جاهای لیسنینگ رو نمیفهمم چی میگه. تصمیم گرفتم دیگه اسپیک رو شروع کنم و هر روز لااقل یه ست اسپیک TPO و 10 تا سوال اعلایی رو کار کنم.
نکته ای که وجود داره اینه که فهمیدم پیشرفت یه شبه نیست. یعنی مثلا من تا همین هفته پیش نمراتم خیلی کم بود. ولی الان 2 نمره پیشرفت داشتم. سعی کردم که در روز لااقل 6 پسیج ژنتی و دو ست لیسنینگ بزنم. ولی تک توک نمرات کمی مثل 20 هم میگیرم. ولی باعث نمیشه امیدم رو از دست بدم.
خلاصه اینقدر استرس و فکر و خیال دارم که تنها تکیه گاه ام خداست. من که بنده خوبی براش نبودم ولی میدونم که هوامو داره و خودش برام برنامه ریزی میکنه.

فارغ از همهمه دنیایی


قبلا گفته بودم که از اینستا فاصله گرفتم. الان حدود 4 ماهی میشه که دیگه بهش سر نزدم. و از این بابت خیلی به خودم میبالم. بعضی هستند که میگن کلا برای اینکه وسوسه نشن که یه وقت چکش نکنن، میان و کلا از روی گوشی حذفش میکنن. ولی من اینکار رو نکردم و صرفا یه سری از برنامه ها از جمله اینستاگرام رو در حالت فوکس گذاشتم و مثل اینکه استراتژی ام جواب داده.
حالا در راستای یکی دیگه از تحول های فردی، حدود چند روزی میشه که دیگه اخبار رو چک نمیکنم. کلا کانال های اخبار تو تلگرام رو بستم و لفت دادم.
اینکار واقعا بهم آرامش داده و باعث شده که به چیزهای بهتری فکر کنم. قبلا فکر میکردم که اگر یه روز اخبار رو چک نکنم، اتفاق خاصی تو زندگیم میفته و باعث میشه یه چیزی رو از دست بدم. در حالیکه این چند روزه نه تنها چیزی رو از دست ندادم، بلکه چیزهای بهتری مثل آرامش را بدست آوردم.
البته دوری از اخبار برای همه خوب نیست و جواب نمیده. بعضی ها که کارشون بیزنس هست مجبورن که دائما اخبار رو دنبال کنند و این مخصوص ایران نیست. کسانی که تو استاک کار میکنن، سرمایه گذاری میکنن و خیلی از شغل های دیگه وابسته به اخبار 30آ30 هست. 

خلاصه خیلی خوشحالم که این دو تا قدم رو تو زندگیم برداشتم در جهت به آرامش رسیدن روح و افکارم.

رستگاری در ایران



رستگاری در شاوشنک به جرات جزو تاپ 3 فیلم های جهان است. چند سال هست که از دیدن این فیلم برام میگذره ولی همچنان باز هم دوست دارم ببینمش. 

رستگاری در شاوشنگ تماما داستان امید است و به همین خاطر تماشای فیلم هم نشاط آور است و هم کشنده.
فیلم به قواعد اجتماعی نقد وارد میکند. زندان که قرار است آدمی را از کارهایی که قبلا کرده متنبه کند، باعث میشود که هر گونه کورسوی امیدی را در دل از بین ببرد.
به همین خاطر است که وقتی اندی درباره امید حرف میزنه، همه بهش میگن که امید چیز خطرناکیه. داستان جایی تلخ می شود که وقتی پیرمرد زندانی را بعد از چندین سال آزاد میکنند، نمیتواند تصور کند که آزاد شده است. هیچ کاری بلد نیست در بیرون از زندان انجام بدهد. زیرا چندین سال به فضای زندان عادت کرده است و تصور زندگی خارج از زندان براش غیرممکن شد و در نهایت دست به خودکشی زد.
من فکر میکنم که همه ما زندانی هستیم. بعضی از ما با اعمال شاقه محکوم به حبس ابدیم، برخی منتظر اعلام حکم مرگ و برخی سرشار از امید و در آرزوی پرواز...

اندی آدمی است که در ابتدا وقتی وارد زندان می شود به آن علاقه نشان نمیدهد، ولی بعد از مدتی زجرها و مصیبت ها را تحمل میکند و با آن خو میگیرد و در نهایت از آن آزاد می شود.
من زندان شاوشنک را مانند یک دنیای دیگر میبینم. زندانی به نامی ایران. 

ایران جایی است که زندگی و تحرک در آن ایستاده، و آدم ها به مردگان متحرکی تبدیل شده اند که نفس میکشند برای اینکه بمیرند. بدون هیچ داستان، هیجان یا اتفاقی که زیست شان را دچار معنا کند.
در این خفقان بسیاری از مردم بذر امید را در دل کشته اند و وقتی از امید برایشان حرف میزنی خنده شان میگیرد. به قول علیرضا قربانی: روزگار عجیبی ست نازنین.....

من نمیتونم این زندان و زندانبان هاشو تغییر بدم ولی میتونم مثل اندی خودم رو از شرط این زندان خلاص کنم. اینطوری میشه رستگاری در ایران!

سابمیت دوباره مقاله


بعد از اینکه مقاله ریجکت شد، رفتم کامنت های داورها رو با دقت خوندم و سعی کردم که براش راه حل پیدا کنم.
یه جلسه با استاد دانشگاه کالیفرنیا گذاشتم که نکات خوبی رو بهم گفت و قرار شد که یه سری سکشن اضافی به مقاله اضافه کنیم
یه جلسه هم با استاد دانشگاه تهران که اونم خوب بود
بعد از این دو جلسه کار من شروع شد. اینجا واقعا روم فشار اومد. چون باید کارهایی انجام میدادم که نوآوری مقاله رو بیشتر نشون میداد. مخصوصا وقتی داری توی یه ژورنال سطح بالا مقاله میفرستی باید یه چیزی برای گفتن داشته باشی. به خاطر همین خیلی برای کارهای اصلاحی تلاش کردم و خدا رو شکر تونستم چیزهای خوبی به مقاله اضافه کنم و چیزهایی که ضروری نبودند رو اصلاح کنم.
بعد از همه این ها دوباره مقاله رو برای همه نویسندگان فرستادم و باز هم اونا یه سری اصلاحیه دادند. 

و در نهایت بعد از کلی اصلاح و اصلاح امشب استاد راهنمام مقاله رو برای یه ژورنال سطح بالای دیگه فرستاد.
حالا واقعا نمیدونم چی پیش میاد. دفعه قبلی که سابمیت کرده بودیم واقعا فکر میکردم که مقاله ام قبول بشه که نشد. حالا ببینم خدا برامون چی میخواد
زمان داوری قبلی که دو ماه طول کشید. احتمالا این اگه دو ماه طول نکشه، کمتر نمی کشه. یعنی بیشتر از دو ماه احتمالا باید منتظر جواب بمونم.
از طرفی استادم هم مدام باهام تماس میگیره و کارهای جدید ازم میخواد. منم که دستم زیر تیغ استادم هست مجبورم که هر کاری که میگه رو قبول کنم. حالا قرار شد که روی یه مقاله جدید کار کنیم که بازم ایده شو خودم دادم.
دیروز استادم زنگ زده و میگه یه شبیه سازی برای یکی از دانشجو های دیگه برام آماده کن و بفرست. در عوضش اگه کارش مقاله شد اسم تو رو هم میزنیم. منم یه چند ساعتی وقت گذاشتم و یه شبیه سازی براش آماده کردم و فرستادم.
بخدا اگه به خاطر سربازی و مقاله  نبود همین فردا دفاع میکردم. واقعا سه سال ارشد بهم خیلی فشار اومد. چه اون سال اول چه سال آخر
تا جاییکه یادمه استادم مجبورم میکرد که همیشه مقاله بخونم و براش توضیح بدم. و این فشار زیادی رو روم اورد. البته ممنونش هم هستم یه جورایی که همین فشارها باعث شد که بتونم رشد کنم.

خسته از مردم شهر



بخدا قسم یه کاری میکنن که آدم دوست داره بره و پشت سرشو هم نگاه نکنه
بیزارم از مردم شهرم. بعضی از مردم یه کاری میکنن که آدم احساس غریبگی میکنه حتی توی محله خودش
همه چی تو این مملکت استرس داره. هر کاری که میخوای بکنی، فروشگاه بری، بنزین بزنی و حتی کوچیک ترین کاری مثل سوار شدن تاکسی هم استرس داره.
امروز رفته بودم فروشگاه وی وان  که پودر ماشین بگیرم. اول دختره گفت که میشه 5 تا پودر برداشت. بعد که رفتم بردارم همکارش گفت که 4 تا بیشتر نمیشه . گفتم همکارتون میگه که 5تا میشه برداشت. گفت اون اشتباه میگه. از طرفی بابام هم 5 تا گرفته بود و داشت میرفت بیرون. منم عصبانی شدم و گفتم حالا که اینطور شد اصلا هیچی برنمیداریم. پول مون رو پس بدین. میخواست نقدا بده. ولی گفتم که نه برام کارت به کارت کن. و خلاصه خیلی بد باهام صحبت کرد. منم بهش گفتم من معطل یه پودر نیستم. و این رفتاری که شما با مشتری میکنین درست نیست...

با خودم فکر کردم که یعنی چی آخه که من به خاطر یه پودر باید اینقدر اعصابم خرد بشه. آخه چرا نباید آرامش داشته باشم.
این اولین تجربه بد من از برخی مردم نبود. ولی یه کاری میکنن که آدم به هموطن خودش دیگه کمک نکنه. حالا میفهمم که بعضیا که میرن خارج چرا دوست ندارن که با هموطن های خودشون رفت و آمد داشته باشند.
نیویورک زیبا کجایی که دلم برات لک زده ....