بخدا دیگه خستم کردند.
هی میخوام وقتم رو بذارم رو این تافل لعنتی ولی نمیشه.
بعد از اینکه دوستم یه سری اصلاحات بهم گفت، برای استادم فرستادم. استادم هم یه سری اصلاحات بهم گفت. مثلا بهم گفت که یا شکل ها رو رفرنس بده یا خودت بکش. دیگه منم دیدم ضایع است که یه شکل ساده رو رفرنس بدم. دیگه خودم مجبور شدم توی Visio بکشم. بعدش استادم که درست حسابی پایان نامه رو نخونده بود هی بهم میگفت که یه بار دیگه پایان نامه ات رو بخون. منم کم و بیش خوندم یه سری اصلاحات نگارشی دیگه انجام دادم. بعدش همانند جویی ایرانداک رو گرفتم. 25 هزار تومن هزینه اش شد و بعد یکی دو ساعت نتیجه اومد و خدا رو شکر فقط 2 درصد تشابه با بقیه پایان نامه ها داشتم.
بعدش این فایل پایان نامه و همانندجویی رو برای مدیر گروه آموزشی دانشکده ایمیل کردم و بعدش استادم تو گروه پایان نامه منو مطرح کرد و تایید اش رو گرفتم. ولی استاده یه سری اصلاحات دیگه امروز برام فرستاد. منم تقریبا تا ظهر داشتم روی اصلاحات اونا کار میکردم و بعدش هم برای استاد راهنما و هم مدیر گروه نسخه آپدیت شده اش رو فرستادم. دیگه همین یه ساعت پیش درخواست دفاع ام رو توی سایت لعنتی گلستان ثبت کردم تا مراحل اداری اش انجام بشه. تاریخ پیشنهادی دفاع رو اول شهریور زدم. حالا ببینم چی پیش میاد دیگه.
امروز عصر داشتم با استادم حرف میزدم یه دفعه گفت مقاله جدید در چه حاله؟! منم گفتم که این روزا که درگیر پایان نامه بودم. گفت 40 روز وقت داری. شروع کن به نوشتن اش. و بعد گفت اگه دوست داری میتونی بیای دانشگاه تو آزمایشگاه کار کنی. منم گفتم نه تو خونه راحت ترم چون دارم واسه تافل هم میخونم.
هیچی دیگه! کارمون در اومد. حالا باید بشینم پای مقاله جدید...
یعنی تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل
سوال: برای ریدینگ تافل چی بخونیم؟!
جواب سوال بالا اینه که اگر میخواین نمره نسبتا خوبی توی ریدینگ تافل بگیرین باید متن زیادی بخونین. واقعا زیاد! این رو به این دلیل میگم که گاها پیش اومده که یه متن که مفهوم جدیدی برام داشته رو برای اولین وقتی دیدم، کاملا گیج بودم انگار داشتم چینی میخوندم. چون اون مفهوم برای تازگی داشت. مثلا بعضی موضوعات زیست شناسی، نجوم و زمین شناسی به شدت سخت هستند. چون تا به حال موضوعی حتی تو فارسی هم ازش نخونده بودم یا حتی نشنیده بودم.
پس گام اول این است که متن زیاد بخونین!
اما قبل از اینکه شروع به خواندن متن بکنین بهتر اینه که یه مقدار دامنه لغات تون رو افزایش بدین. یه دفعه نمیشه کسی که لغت کمی بلده وارد متون سنگین تافل بشه. به نظرم خوندن یه سری از لغت های 4000 یا 504 یا 1100 میتونه کمک کنه. بعد از اینا یه فایل 1212 برای تافل هست اونم خوبه اول خونده بشه. بعد از اون هر لغت جدیدی که توی متون میبینین یا قبلا دیدین یا حتی اگر هم بلد نباشید میتونین تو متن یاد بگیرین. یا بعضی لغات دونستن یا ندونستن شون فرقی نمیکنه. یعنی شما حتی اگر معنی اون لغت رو ندونین مشکلی براتون از جهت جواب دادن به سوالات نخواهید داشت.
نکته بعدی هم یادگرفتن یه سری گرامر های معروف هست. مثلا یادگرفتن ادجکتیو کلاوز ها و ادورب کلاوز ها و....یاد گرفتن این ها خیلی در درک متون کمک خواهد کرد. به جرات میتونم بگم که حداقل یه گرامر اینورژن تو هر متن وجود داره. پس یادگرفتن اینا خیلی مهمه!
و اما از کدوم منبع بخونیم؟!
همه میگن TPO ها خیلی خوبه برای شروع و بعد اگر وقت کردین برین ژنتی بخونین.
ولی من نظرم اینه که اول و آخر فقط ژنتی بخونین. ژنتی ها متونی هستند که از آزمون های اصلی بیرون اومدن و خیلی از بچه ها میگن که کلی از متون ژنتی توی آزمون های اصلی شون تکرار شده. بنابراین ژنتی ها گزینه اولویت تون باشه و حتی به نظرم خوبه که یه بار هم دوره کنید. و بعد از اون هم TPO ها اگر وقت شد.
من خودم حدود 30 تا پکیج TPO و 30 تا پکیج ژنتی زدم. ( هر پکیج 3 تا متن داره یعنی 90 تا متن)
اگرچه نمراتم خیلی متغیر بوده و هر چی بیشتر میزنم بیشتر با مفاهیم آشنا میشم. و سعی میکنم که توی وقت تموم کنم.
استراتژی هم اینه که اول سوال بدون جواب ها میخونم. بعد کل پاراگراف رو میخونم حتی اگر جواب تو خط اول باشه. بعد از خوندن کل پاراگراف میرم سراغ سوال و گزینه های بررسی میکنم و جواب میدم. برای سوال های لغت هم سعی میکنم از حافظه خودم استفاده کنم و حتی اگر معنی رو بلد نباشم سعی میکنم یه حدس بزنم و جواب بدم.
تا الان حدود 100 تا پسیج ژنتی اومده بیرون. ولی اینایی که تو گروه ها هستند کامل نیستند. اون نرم افزاری که خریدم خیلی خوب و کامله و جدید ترین متون رو داره.
یه بدی که ژنتی ها دارن اینه که بعضی جواب هاش مخصوصا سوال آخر که باید 3 تا گزینه رو انتخاب کنی اشتباهه! ولی خب گروه های تلگرامی هستند که اکثر سوالات اش تحلیل شده.
این دو ماه یه سری اتفاق های کوچیک برام افتاد که تاثیرات زیادی توی درس خوندم برای تافل داشتند و باعث شد که روی اونها وقت بذارم. اینجا میخوام مهم ترین هاشو بگم.
1: تا اواخر خرداد داشتم مقاله رو ریوایز میکردم. بعد از اینکه مقالم ریجکت شد سعی کردم تا جاییکه میتونم روش کار کنم و بهتر اش کنم تا شانس پذیرش ام برای ژورنال بعدی بالاتر بره. چون اگر این دفعه ریجکت بشه واقعا زمان زیادی رو از دست خواهم داد. متاسفانه زمان داوری حدود 2 ماه هست. به خاطر همین خیلی برای ریوایز مقاله زحمت کشیدم و از تایم زبان خوندم زدم و روی مقاله وقت گذاشتم.
2: بابام مریض شد. در واقع اومیکرون گرفت و من مجبور شدم که چند روزی رو کامل برای بابام وقت بذارم. این چند روزه هم بابام چشم اش رو عمل کرد. به خاطر همین حدود یکی دو هفته درگیر این موضوع بودم.
3: من یه دوست دارم تو دانشگاه که هم ورودی های خودمون هست ولی تا الان روی پایان نامه اش کار نکرده بود. به خاطر همین استاد راهنمام برای اینکه وجهه علمی خودش تضعیف نشه به من زنگ زد و بهم گفت که اگر میتونی به دوستت کمک کن و اینا...منم چی میتونستم بگم؟! البته قبلش بارها به همین دوستم کمک کرده بودم ولی بازم مجبور شدم که براش وقت بگذارم. دیگه چند روز فول تایم براش وقت گذاشتم و چند بار کارش رو درست کردم و براش فرستادم. واقعا خودم از اینکه دارم برای کسی دیگری وقت میگذاشتم ناراحت بودم. ولی استاد راهنمام چند بار بهم رو انداخته بود و من چاره ی دیگری نداشتم.
4: نوشتن پایان نامه هم چند روز به شدت ازم وقت گرفت. واقعا تصحیح و درست نوشتن پایان نامه خیلی زمان بر هست. اگر بلد نباشی با ورد کار کنی به شدت به درد سر میفتی. بعد از اینکه متن پایان نامه رو نوشتم برای دوستم فرستادم. اونم یه روزه خوند و یه سری ایراد ازم گرفت. اونا رو اصلاح کردم و بعد برای استادم فرستادم. استادم هم دو روزه خوند و یه سری ایراد گرفت. مثلا گفت که شکل ها رو یا خودت طراحی کن یا رفرنس بده. منم دیدم که بعضی شکل ها خیلی ساده هستند و ضایع هست که رفرنس بدم. به همین خاطر اومدم خودم اونها رو درست کردم. یا بهم گفت که نحوه رفرنس دهی ات اشتباهه و باید درست اش کنی. بماند که ایراد الکی بود. ولی من قبول کردم و همه این ها باعث شد که وقتم رو روی پایان نامه بذارم.
امیدوارم که دیگه از این اتفاق هایی عجیب غریب برام نیفته. دوست دارم که تایم ام رو روی تافل خوندن بذارم. اگرچه این اتفاق ها اجتناب ناپذیر هستند. مثلا یه روز دوستم زنگ میزنه و یه ساعت حرف میزنیم و یا یه مهمون ناخونده یه دفعه میاد. دیگه زندگی همینه و باید ساخت.
راستی یه ووچر آزمون ماک گرفتم. 6 تا از بچه ها جمع شدیم و پول روی هم گذاشتیم که ارزون تر دربیاد برامون. ماک تافل 3 حدود 376 هزار تومن برامون در اومد. حالا فعلا ثبت نام نکردم ولی فکر کنم آخر مرداد زمان خوبی باشه. الان باید بشینم دوباره یه بار دیگه پایان نامه رو بخونم و نسخه نهایی رو برای استادم بفرستم. بعدش بهش میگم که یه کاری کن که من اول شهریور دفاع کنم. قبلش البته باید پایان نامه ام تو گروه تصویب بشه و گزارش سرقت ادبی هم بگیرم. چون مرداد دانشگاه تعطیله باید سریع این پروسه رو جم و جور کنم و استاد داور ها رو مشخص کنم و براشون بفرستم تا اونا یه ماه وقت داشته باشند که پایان نامه ام رو بخونن و ایشالله اول شهریور موفع دفاع ام باشه. به استادم گفتم که من وقتی دفاع کردم تا زمان تافل دادنم باهام کاری نداشته باش. میخوام تافل بخونم. اونم گفت باشه کاری باهات ندارم. وقتی تافل ات رو دادی شروع کن روی مقاله کار کن. استادم آدم خوبیه ولی بعضی موقع ها خودهواه میشه. ولی بعضی اخلاقاش رو دوست دارم. مثلا بهم گفت که تو سعی کن تافل ات رو بالا بشی. من بهت قول میدم که با استاد کالیفرنیا صحبت کنم که تو رو برای سال بعد بگیره. اگرچه من زیاد دلم رو صابون نمیزنم. ولی همین حرفاش باعث میشه که احساس کنم داره ازم حمایت میکنه.
نمیدونم اینجا راجع به علاقم به گلدن گیت گفته بودم یا نه! ولی به جرات میگم اولین جایی هست که دوست دارم از نزدیک ببینمش!
راستش نمیدونم از کجا و کی بود که بهش علاقه مند شدم. رنگ قرمز آهن و فولادها به عظمت و بلندی اش اضافه کرده که باعث شده بیشتر جذب اش بشم.
بعضی اوقات با خودم خیال میکنم که رفتم آمریکا و دارم روش قدم میزنم. از خدا چه پنهان که حتی یکبار خوابش رو دیدم. خواب دیدم که رفتم روش وایستادم و به یه آقایی گفتم: "میشه ازم عکس بگیرین؟ (به انگلیسی گفتم :)) گفت چرا که! دوربین تو بده! منم بهش دادم. بعد بهم گفت که این ژستی که گرفتی پسر؟ گفتم: "چه جوری وایستادم خو؟" کفت ببین هر جایی یه ژست خاصی داره. گفتم مثلا اینجا چه ژستی خوبه؟ گفت مثلا دستات رو باز کن! منم دستام رو باز کردم و ازم عکس گرفت.
خلاصه اینقدر تو فکرم رفته بود. و الانم بعضی اوقات خیال میکنم که رفتم کالیفرنیا و اولین جایی که بعد از اینکه رسیدم به آمریکا میخوام برم گلدن گیت رو ببینم.
کاش خدا امشب که زاد روزم هست به حرف دلم گوش بده و آرزو ام برآورده کنه. دوست دارم که دست تو دست یار از اول تا آخرشو قدم بزنیم و زیر لب آهنگ بخونیم و خدا رو شکر کنیم که اینقدر بهمون نعمت داده. و بعد یادم بیاد که در چنین روزی وقتی که داشتم 26 مین سالگرد تولدم رو جشن میگرفتم این متن رو اینجا نوشتم تا به یادگار بمونه. تا یادم بمونه که کی بودم و کی شدم!
خدایا شکرت
چرا اینقدر زود وقت میگذره؟ صبح بلند میشم و صبحانه میخورم. بعد میشنیم کمی لغت میخونم و بعد شروع میکنم تمرین تافل. ست های ریدینگ و لیسنینگ. بعد ناهار و بعد دوباره تست و بعد شام و در انتهای شب کمی کار بر روی دفاع پایان نامه!
یه دفعه به خودت میای و با خودت میگی عه چقدر زود شب شد. من که کاری نکردم امروز. با وجود اینکه 8 ساعت درس خوندم ولی اصلا گذر زمان رو احساس نمیکنم.
تنها چیزی که احساس میکنم عدد و رقم تقویم هست که زود بر تعداد روزهاش اضافه میشه. دیروز 6 تیر بود امروز شد 7 تیر.
واقعا اومدم که فقط این رو بنویسم که چقدر زود دیر میشه.
و اینکه زمان میگذره رو نمیشه کنترل کرد. زمان واسه خودش داره میگذره. ولی اینکه چطور میگذره دست ماست. اگر خوب استفاده کردیم توی پیری میگیم که چه جوانی زیبایی بر ما گذشت ولی اگر خدایی نکرده به بطالت گذشت یه عمر حسرت برام باقی میمونه که چه فایده داره حسرت خوردن.
همین ماه ها و روزهایی که داره میگذره بهترین دوران و ساعت های عمرمون هستند. وقتی پیر بشیم که دیگه کاری نمیتونیم بکنیم. یا پای تلویزیون هستیم یا داریم تو پارک قدم میزنیم و با نوه هامون بازی می کنیم.
باشد که از رستگاران باشیم