نشسته بودم روی نیمکت های دانشگاه و همینطور که داشتم آسمون خراش های نیویورک رو تماشا میکردم و چایی ام رو میخوردم یادم افتاد که پریروز سالگرد ورودم به آمریکا بود. یادش بخیر! تک تک لحظات ورودم به آمریکا رو به یاد دارم. توی صف nonimmigrant ها توی فرودگاه جان اف کندی ایستاده بودم و در حالیکه به زور اینترنت فرودگاه وصل شدم با مامان بابام تماس گرفتم. وقتی صدای هم دیگر رو شنیدم ناخودآگاه همه مون زدیم زیر گریه. گفتم بابا من رسیدم آمریکا! بابام همینطوری که داشت گریه میکرد گفت خدا رو شکر. گفتم من حالم خوبه نگران نباشین. گفتم من باید دیگه برم. دوستتون دارم. تلفن رو قطع کردم. چقدر اون لحظه دلم گرفت. ولی سریع خودم رو جمع و جور کردم. با خودم گفتم اینجا آمریکاست. کسی به حالت دلش نمیسوزه. باید همه چیز رو تحمل کنی. خیلی اتفاقات پیش روته!
اومدم خونه ای که از قبل گرفته بودم. هم خونه ایم ناهار درست کرده بود. با هم خوردیم و رفتیم بیرون تا سیم کارت بگیرم. تک تک اون لحظات هم یادمه. اولین بار که داشتم توی خیابون های آمریکا قدم میزدم. چقدر همه چیز برام تازگی داشت. آدما, ساختمون ها و حتی آسمون اش با ایران فرق داشت. شب که شد تو اتاق ام یه پتو انداختم زیرم و خوابیدم. چقدر اون شب احساس تنهایی کردم. ساعت چهار صبح دیدم بابام داره زنگ میزنه. گفتم سلام. گفت خوابیدی؟گفتم آره . اینجا ۴ صبحه هنوز. گفت ببخشید هنوز عادت نکردم به تایم شما.
اینو تعریف کردم چون امشب هم مثل اون روز احساس تنهایی کردم. احساس درموندگی کردم. ماجرا از این قراره که هم خونه ای قبلیم یه جاب گرفت و رفت بوستون. من باید هم خونه ای جدید پیدا میکردم چون میخواستم توی اون خونه بمونم. متاسفانه هم خونه ای که انتخاب کرد آدم درستی از آب درنیومد و هر روز توی این یک ماه گذشته داره منو با کارهای مختلف اذیت میکنه. دیگه امروز بهش گفتم ببین من حاضرم ۵۰۰ دلار بهت بدم فقط اجازه بده من از این خونه برم و خودت یه هم خونه جدید پیدا کن. خیلی توی این مدت اذیت شدم. حالا نمیدونم چی پیش میاد. ولی میدونم هر چی پیش بیاد خدا صلاحم رو میخواد.
خدایا شکرت
ذهنم خالیه ولی دلم میخواد بنویسم تا کمی خالی بشم.
داشتم فکر میکردم که من توی هر دوره ای که بودم، هر اشتباهی که کردم حاصل گوش کردن به نصیحت ها و حرف های بقیه آدما بود. هر زمان که خودم تصمیم میگرفتم، همیشه بهترین نتیجه رو میگرفتم. به گذشته که نگاه میکنم میبینم که آدم های اشتباهی سر راهم قرار گرفتند و من به جای اینکه از زندگیم دور شون کنم یا حداقل بهشون بها ندم، توی دام حرف هاشون افتادم و تصمیم های اشتباهی گرفتم که تا الان دارم حسرت شون رو میخورم.
امروز که داشتم مسیر منتهی از خونه تا دانشگاه رو پیاده میرفتم، داشتم فکر میکردم که چقدر خوب میشد که یه مدت تنهای تنها باشم. نه کسی به من زنگ بزنه نه من به کسی زنگ بزنم. کاش میشد از جماعت ایرانی یه مدت فرار کنم. راستش جمع های ایرانی اینجا بیشتر حالم رو خراب کردن. البته زمان هایی بوده که باهاشون خوشحال بودم ولی همون زمان ها هم حرف هایی زده میشد که وقتی میومدم خونه بیشتر ناراحت میشدم.
نمیدونم. شاید افسردگی گرفتم. من ایران هم همینطور بودم. زیاد آدم وابسته جمع و گروه نبودم. یه بار یادمه یکی از دوستای دانشگاه بهم گفت که خوشحاله که من توی اکیپ دوستی شون نیستم. اولش خیلی ناراحت شدم ولی الان میبینم که منم خوشحالم که توی اکیپ شون نبودم. وگرنه الان اینجا نبودم.
من آدمیم که وابسته به کسی نیستم. اگر کسی نباشه (یا حتی باشه) که بخواد باهام وقت بگذرونه خودم راه میفتم و واسه خودم لذت میبرم. اینو یاد گرفتم که چجوری با خودم عشق کنم، تفریح کنم، مسافرت برم بدون اینکه معطل کسی باشم که باهام بیاد. همین موضوع باعث شده که یا من از جمع های دوستی کنار گذاشته بشم یا من خودم نخوام دیگه توی جمع شون باشم.
بگذریم.
پارسال همین موقع ها بود که داشتم چمدان هام رو میبستم. پارسال همین موقع ها از موتور افتادم زمین و زانو ام آب آورد و نمیتونستم دو ماه راه برم. چقدر اون روزها سخت بود. ولی به خدا توکل کردم و رسیدم آمریکا. داشتم فکر میکردم که اگر من پذیرش نمیگرفتم چی میشد؟ احتمالا الان داشتم بالای برجک سربازی پست میدادم و به این فکر میکردم که پستم کی تموم میشه که بتونم برم بخوابم. یا برای خرید یه گوشی یا لپ تاپ ساده باید از بابام پول میگرفتم. ولی اگر من نمی تونستم پذیرش یا ویزا بگیرم، بازم سال بعد و سال بعدش تلاش میکردم. و به هیچ کشوری جز آمریکا فکر نمیکردم. میرفتم سربازی و بعدش دوباره اپلای میکردم تا اینکه پذیرش بگیرم. حتی به کانادا هم فکر نمیکردم. الان که اینجا هستم میبینم که آمریکا با هر جای دنیا فرق میکنه.
داشتم فکر میکردم که من توی سال اپلای زیاد به اندازه سال کنکور استرس نداشتم. انگار میدونستم و مطمین بودم که به هدفم میرسم. هر موقع من استرس های الکی داشتم، کارم خراب میشد. یادمه موقعی که میخواستم برای کنکور بخونم، مشاورمون کلی کتاب تست جلوم گذاشت و گفت که برای اینکه موفق بشی باید همه اینا رو بزنی. من همیشه فکر میکردم که چجوری میشه این همه کتاب تست رو با هم زد؟ اون سال کنکور هر روزش برام استرس شدیدی داشت. شب ها الکی از شدت استرس بیدار میموندم و روز بعدش هم کابوس و استرس کنکور رو داشتم. ولی سال اپلای که شد، دیگه به خودم گفتم که واسه چی اینقدر استرس میخوای بکشی؟ تو تلاش ات رو بکن بقیش رو بسپار به خدا. اگر شد که میری، اگرم نشد میدونی که همه تلاشت رو کردی و حسرت گذشته رو نمیخوری.
میخوام بگم که آدمی فقط نیازه به چیزهایی که میدونه عمل کنه، بقیش رو باید بسپاری به کسی که کسی جز خودش پایان قصه ما رو نمیدونه. مطمینم چیزهای خوبی برای همه مون کنار گذاشته...
چقدر دلم میخواست عین قدیم ها که ایران بودم اینجا رو زود زود آپدیت میکردم ولی نمیدونم چرا نمیشه. هر روز اتفاقات زیادی میفته و حوصلش نیست که آخر شب بیام بنویسم شون. این مدت که نبودم یه مدت اش سفر بودم و یه مدت اش هم درگیر ریسرچ و دانشگاه و کمی تفریح.
دیشب رفته بودم کنسرت همایون شجریان و بیشتر ایرانی های نیویورک و نیوجرسی اومده بودن. داشتم فکر میکردم که چقدر جاهایی که میرم برام عادی شده. انگار نه انگار که اینجا نیویورکه! ته دنیاس. چقدر به این محیط و ساختمون ها و خیابون ها عادت کردم. روزهای اولی که اومده بودم وقتی توی منهتن قدم میزدم مو به تنم سیخ میشد. الان وقتی میرم طبقه صدم ساختمون edge انگار هیچ حسی ندارم. دنیا برام کوچیک شده.
بگذریم. زندگی خوبه خدا روشکر. چند هفته پیش یه سفر یه هفته ای داشتم. اول رفتم واشنگتن دی سی و دو روز اونجا بودم. واشنگتن رو زیاد دوست نداشتم. احساس غریبگی میکردم اونجا. ولی برای سفر بد نبود. دو شب Airbnb گرفتم که شبی ۵۰ دلار شد. رفتم کاخ سفید و کنگره و بقیه بناهای معروف رو دیدم. جو شهر باحال بود. توی موزه ها کلی بچه مدرسه ای از نقاط مختلف آمریکا اومده بودن که از پایتخت شون بازدید کنند و توی شهر هم کلی پلیس و سیاست مدار کراواتی دیده میشد که معلوم بود که توی آمریکا یه کاره ای هستن.
بعد دو روز سوار اتوبوس شدم و رفتم ویرجینیا. دوستم ویرجینیاتک درس میخونه و سه روز رفتم پیش اون موندم. ویرجینیا طبیعت قشنگی داره و واقعا خوش گذشت. بعدش دوباره سوار اتوبوس شدم و اومدم خونه.
این چند هفته هم درگیر ریسرچ و کارهای گرین کارت و وکیل بودم. بلاخره وکیل پتیشن رو نوشت و منم خوندم و بعد دو بار رفت و برگشت و اصلاح بلاخره وکیل گفت که توی این هفته پرونده ام رو برای اداره مهاجرت میفرسته. حالا باید حدود ۴-۵ ماه منتظر بمونم که جواب پرونده ام بیاد. امیدوارم که مرحله اول رو بدون rfe خوردن اپرو بشم.
کارهای ریسرچ و دانشگاه هم پیش میره ولی به کندی. دارم یه مقاله رو به کمک استادم تکمیل میکنم. امیدوارم به زودی تکمیل بشه و سریع تر سابمیت اش کنیم.
حال و هوای دل خودم حقیقتش زیاد تعریفی نداره. نمیدونم یه جایی اون گوشه های دلم زیاد خوشحال نیست. احساس میکنم یه چیزیم کمه ولی نمیدونم چیه! گاهی اوقات یادم میره کجام و انگار هدف بلند مدتی برای خودم ندارم. روزهام همینطوری با ورزش و درس خوندن و تفریح میگذره و روز دیگه ای شروع میشه. ولی انگار چیزی نیست که بخوام به خاطرش ساعت ۵ صبح از خواب بیدار بشم.
توی چند سلسله پست میخوام یه سری اطلاعات راجع به پروسه اپلای برای گرین کارت آمریکا از طریق روش NIW بدم.
از همین اول بگم که من وکیل مهاجرتی نیستم و ممکنه همین اطلاعاتی که اینجا بدم ناقص باشه و حتی غلط باشه. بنابراین اینجا مرجع قانونی برای کسی نیست و از همگی میخوام که خودشون هم تحقیق کنند. قوانین و شرایط در مرور زمان تغییر میکنند. من فقط اینجا میخوام در مورد تجربیات خودم بنویسم.
معمولا دانشجو های دکترا و کسانی که به صورت فرصت مطالعاتی با ویزای J وارد آمریکا میشن درصورتی که زمینه تحقیقاتی خوبی داشته باشن میتونن برای EB1 یا EB2-NIW اپلای کنن. مخفف NIW میشه National Interest Waiver. که هر شخص باید ثابت کنه که وجود اش و زمینه تحقیقاتی اش برای آمریکا مفید هست و از دولت آمریکا درخواست میکنه که بهش اقامت یا گرین کارت بده.
روند اپلای کردن برای NIW ممکنه پیچیده باشه و به همین خاطر خیلی از بچه ها با گرفتن وکیل کار شون رو جلو میبرن. البته خیلیا هم بودن که خودشون اپلای کردن و پذیرفته هم شدن. دیگه این به هر فرد مربوطه که خودش اپلای کنه یا به وکیل کارشو بسپاره. من خودم ترجیح دادم که وکیل بگیرم چون زیاد به کیس خودم مطمین نبودم و وجود یک وکیل که هزاران کیس رو بررسی کرده و تجربه داره میتونه بهم کمک کنه.
دو تا وکیل معروف وجود دارن. اولیش Chen هست که آدرس سایت اش اینه:https://www.wegreened.com/
دومی Porter هست که آدرس اش اینه : https://www.highskilledimmigration.com/
هر دو تا وکیل های خوبی هستند و تقریبا هیچ فرقی ندارن.
مرحله اول ایمیل زدن به این دو تا وکیل هست که به صورت رایگان رزومه تون رو بررسی میکنن. اول CV تون رو آماده کنید و وارد سایت شون بشین یه جایی داره به اسم Free Evaluation که به صورت مجانی بهتون میگن که آیا کیس شما رو قبول میکنند یا نه.
بعد چند ساعت یا چند روز بهتون جواب میدن. یا میگن که در حال حاضر نمیتونن کیس شما رو قبول کنند. یا میگن که کیس شما رو قبول میکنن و یا میگن که کیس شما رو با گارانتی قبول میکنند. گارانتی یعنی اینکه اگر پرونده شما توسط اداره مهاجرت آمریکا رد بشه وکیل یا پول تون رو بهتون پس میده یا اینکه دوباره به صورت مجانی اپلای میکنه. بنابراین وقتی وکیل بهتون گفت که Full Refund میده یعنی اینکه کیس تون خوبه و احتمال قبولی بالایی داره.
من خودم به شخصه به چن ایمیل زدم ولی چن گفت که کیس منو قبول نمیکنه. ولی پورتر به من گارانتی فول ریفاند داد.
اینکه چرا یه وکیل قبول میکنه و یکی دیگه قبول نمیکنه به سیاست های وکیل بستگی داره. بعضی وکیل ها به تعداد سایتیشن ها حساس هستند و میگن که حتما باید یک تعداد مشخصی سایتیشن داشته باشین. ولی بعضی وکیل ها به این نگاه میکنند که زمینه تحقیقاتی شما چقدر برای آمریکا مفیده. مثلا کسی که داره روی سرطان کار میکنه خیلی میتونه روی مفید بودن تحقیق اش مانور بده. بنابراین من توصیه میکنم که با هر تعداد ساتیشن و مقاله هم که دارین به وکیل ایمیل بزنین و نظر اش رو بپرسین. حتی من دیدم که کسی بدون داشتن حتی یک مقاله و یک سایتیشن گرین کارت گرفت.
این نکته رو هم بگم که هر کس چه داخل و خارج آمریکا میتونه برای این گرین کارت اپلای کنه و خیلیا هستند که از ایران تونستن گرین کارت بگیرن.
من کیس خودم اینجوری بود که در زمان ایمیل زدن برای ارزیابی اولیه ۳ تا ژورنال و ۱ کنفرانس بین المللی داشتم. با ۸ تا سایتیشن.
مرحله بعدی اینه که پیشنهاد وکیل رو قبول کنید. وقتی قبول کردین وکیل براتون یه قراداد میفرسته. شرایط و مبلغ دستمزد رو بهتون میگه. که باید اونو رو امضا کنید.
مثلا چن فکر کنم حدود ۴۵۰۰ تا میگیره که اگر بخواین توصیه نامه هم به پرونده تون اضافه کنید یه مبلغی هم بابت اون میگیره. ولی پورتر ۶۰۰۰ دلار میگیره که میتونین توی ۱۲ ماه قسط بندی کنید و هر ماه ۵۰۰ تا پرداخت کنید.
مرحله بعدی وکیل براتون یه پرتابل و اکانت درست میکنه که از این به بعد همه مکالمات و کارها اونجا انجام میشه.
فعلا تا همین جا کافیه. مرحله های بعدی رو توی پست های بعد توضیح میدم.
خب این ترم هم تقریبا تموم شد. من این ترم یک درس داشتم با یه درس مباحث ویژه که حالت پروژه طور داشت. پروژه رو نتونستم تموم کنم و قرار شد که تابستون روش کار کنم. اون یکی درس رو هم فکر میکنم نمره خوبی بگیرم.
اما این ترم تقریبا برای من سخت گذشت. دلیلش هم آزمون جامع بود که خیلی استرس داشتم. قرار بود که بهمون نتیجه رو ایمیل بزنن ولی چند روز پیش اتفاقی رفتم توی پرتابل ام و دیدم که زده آزمون رو پاس کردم. خیلی خوشحال شدم. واقعا یه بار عظیمی از رو دوشم برداشته شد.
دوست دارم این تابستون یه جایی برم ولی نمیدونم کجا. دوستم که ویرجینیا هست خیلی اصرار بهم میکنه که برم اونجا. ولی نمیدونم واقعا چیکار کنم. شاید یه سفر برم واشنگتن دی سی شایدم بوستون. فعلا که توی ریلکس ترین حالت ممکنم. چند روزی میشه که هر روز میرم استخر دانشگاه. سعی میکنم مهارت شنا کردن ام رو بالا ببرم.
واقعا استخر بهم انرژی میده و بعدش میتونم ساعت ها کار کنم.
دارم کارهای گرین کارت و وکیل رو جلو میبرم. یه سری مدارک مونده که برای وکیل بفرستم و بعدش وکیل شروع میکنه به نوشتن پتیشن. بعدش برای من میفرسته تا مرور کنم و بعدش دیگه پرونده ام رو فایل میکنه. امیدوارم که مرحله اول رو بدون RFE خوردن قبول بشم.
همین. .