یه پسر

یه پسر دهه هفتادی که کلی آرزو داره و داره تلاش می‌کنه با کمک خدا بهشون برسه... توی این مسیر خاطرات خوب و بد اش رو اینجا می‏‌نویسه

یه پسر

یه پسر دهه هفتادی که کلی آرزو داره و داره تلاش می‌کنه با کمک خدا بهشون برسه... توی این مسیر خاطرات خوب و بد اش رو اینجا می‏‌نویسه

این روزای کرونایی

خب ماه فروردین هم داره تموم میشه و منم طبق معمول دلم نمیاد حداقل در هر ماه، یک پست نذاشته باشم...

مهم ترین خبری که تو این دو ماه در سراسر دنیا میشنویم درباره کرونا است. همه چی بهم ریخته و درهم برهمه...کلی خبر و تفسیر درباره اوضاع کنونی هست ولی من هیچ کدومو دنبال نمیکنم.

واقعیت اینه که ما توی زمان خوبی به دنیا نیومدیم...

ناامیدی در وجودم موج میزنه. اوضاع هیچی خوب نیست. و من هر روز به دنبال اینم که خودم رو حتی یک میلی متر هم شده از این لجن زار بالا بکشم و تنها دلیلی که هر روز صبح از خواب بیدار میشم همین امیدی هست که تو دلم هست. اینکه یه روز از این لجن زار برم و توی زمین و آسمونی باشم که لااقل آرامش داشته باشم.

این روزا بیشتر درگیر درس ها و پروژه های دانشگاه هستم. ولی آروم آروم دارم روی زبان هم کار میکنم. پیشرفت خوبی داشتم تا این موقع ولی هیچ موقع از خودم راضی نبودم. سعی میکنم بیشتر شب ها زبان بخونم و روزا درس های دانشگاه
نکته ی خوبی که چند وقتیه دارم رعایت میکنم اینه که زیاد درگیر تلگرام نمیشم و چند هفته است که اینستاگرام رو چک نکردم. این کار باعث شده بیشتر روی کارم تمرکز کنم.
درس های سخت و تمرین و پروژه و مقاله از یک طرف و سختی تافل و جی آر ایی از یه طرف دیگه باعث شده که تعادل بین مطالعه اینا برام یک چالش جدی باشه.

به خاطر همینه که به شدت دنبال اینم که کمتر بخوابم و بیشتر درس بخونم

نمیدونم تا کی قراره این اوضاع ادامه داشته. من که چند روزه درست و حسابی بیرون نرفتم و تو خونه ام همش.
شب ها معمولا 2-3 میخوابم و ظهر ساعت 11-12 بیدار میشم. وقتی زیاد میخوابم از خودم ناراحت میشم. ولی وقتی پا میشم به امید اینکه از روزم خوب استفاده کنم، انرژی میگیرم...

سازمان سنجش اعلام کرده که تمامی آزمون ها تا آخر اردی بهشت تعطیله. دلار هم رفته بالا...

همه اینا باعث شده نه حوصله درست و حسابی داشته باشم و نه امیدی
رابطه ام هم با خدا تعریفی نداره... و از این بابت خیلی ناراحتم


پی نوشت: چه پست مزخرفی شد. سر و ته نداشت


اتفاقات اخیر...

خب این یکی دو ماهه اتفاقات زیادی افتاده...از سقوط هواپیما بگیر تا وضعیت کرونا

چند روزی بود دست دست میکردم که درباره این اتفاقات بنویسم تا هک بشه در تاریخ

بعد از اینکه ترم یک ارشد تموم شد و مشروط شدم حسابی حالم بود. دوست داشتم عملکرد خوبی داشته باشم که گیر یه مشت استاد زبون نفهم افتادم. این روزا خیلی روی خودم کار کردم و دارم روش موفقیت خودم رو پیدا میکنم و خیلی بهش نزدیک شدم.

ترم دو رو با ناامیدی شروع کردم ولی با قدرت. بعد از دو هفته از شروع ترم جدید کرونا وارد کشور شد و کلاس ها که هیچی کل مملکت رو تعطیل کرد. 

کرونا داره دنیا رو میگیره و نه تنها اقتصاد ایران بلکه اقتصاد جهان داره وارد رکود میشه. این یعنی فاجعه ای در حد جنگ جهانی

خلاصه اینکه اتفاقات خوبی تو این مملکت نمیفته. تنها چیزی که میفته هواپیمای بدبخت یه مشت جوونه که هزار امید و آرزو دارن. افتادن آرزوهای من جوونه مملکته که همه چیش ازش گرفته شده به جز خدایی که بالا سرشه و کسی نمیتونه ازش بگیره. واقعیت اینه که ماها، خوب دوران به دنیا نیومدیم. خوب جوونی نمیکنیم. 

دیگه حالم از هر چی اخباره بهم میخوره. دیگه اصلا  اخبار رو چک نمیکنم. این روزا روزی نیست که یه خبر مزخرف بیرون نیاد. یه روز خبر کشته شدن مردم و یه روز دیگه شکستن درب حضرت معصومه.

واقعیت اش اینه که من به هیچ کدوم از این اخبار اعتماد ندارم. فکر میکنم تمامی این اتفاقات تعمدی هست و نه تنها ما مردم ایران بلکه کل مردم جهان دارن فریب میخورن. یه عده ادم پولدار و پر نفوذ در جهان هستند که برنامه کل جهان رو تا حداقل 10 سال اینده ریختن و سر موقع و بدون کوچترین تغییری مو به مو اجرا میکنن.

تنها کاری که از من برمیاد اینه که خودم رو با سیاست گذاری های اونا تطبیق بدم. از حق نگذریم ما ایرانی ها خوب تطبیق پذیریم. هر بلای سرمون بیاد فرداش فراموش میکنیم و عادت میکنیم. شدیم پسربچه مظلومی که ناپدری اش (بخونید سردمداران مملکت) دارن بهش توسری میزنن و صداش در نمیاد.

دوست نداشتم توی دو روز مونده به عید 99 این حرفا رو بزنم. ولی چیکار کنم ! از وقتی که این وبلاگ رو درست کردم هدفم این بود که اتفاقات زندگیم رو بنویسم تا به یادگار بمونه. بمونه در تاریخ

این روزا که کلاسا تعطیله و ما هم قزنطینه هستیم اولا روی خودم خیلی کار کردم و خیلی خودم رو شناختم. احساس میکنم خیلی به موفقیت نزدیک شدم. 
همزمان دارم درسای دانشگاه، تافل و جی آر ایی، برنامه اپلای مثل تهیه رزومه و کارهای سمینار رو انجام میدم.

خبر خوش اینه که منابع و برنامه خوبی برای تافل و جی آر ای ریختم و تنها کاری که باید بکنم تمرین و تمرین و تمرینه!

به سبب کرونا تمامی ازمون ها تعلیق شدن. مرزها بسته شده و حتی دانشگاه های خارج هم تکلیف شون معلوم نیست. اگه تکلیف کسانی که امسال پذیرش گرفتن معلوم نشه و برای سال بعد دیفر کنن اتفاق بدی که برای من میفته اینه که این بچه ها جای منو که سال بعد میخوام اپلای کنم پر میکنن و عملا ما هیچ کاره میشیم و این خیلی دردناکه! 
راستی امروز چهارشنبه سوزی بود و رفتیم بیرون یه دوری زدیم. مردم با وجود کرونا تو خیابونا بودن  و از ماسک خبری نبود.
واقعیته اینه که:
سال آینده سالی خواهد بود که به نظر میرسه بدتر از امسال باشه و اتفاقات عجیب غریب زیادی توش بیفته. به نظر میرسه همون ادم کله گنده ها برنامه های خوبی براش ندارن. و همونطور که گفتم تنها کاری ما باید بکنیم اینه که خودمون رو بیشتر با شرایط تطبیق بدیم. 
خدایا شکرت برای زمان هایی که قرار بود خوش بگذره ولی سخت گذشت. خدایا تو تنها امید منی. خودت هممون رو نجات بده. منجی ات رو بفرس یا غیاث المستغیثین!

نمیدونم انصراف بدم یا نه

بعد از اینکه رفتار اساتید رو دیدم و مشروط شدم خیلی به انصراف فکر کردم


برنامه ریختم که بشینم زبان بخونم و با نمره بالای جی آر ایی یک پذیرش خوب از امریکا بگیرم. دکترای مستقیم

البته به کانادا هم نظر دارم. اگه تحقیقات خوبی داشته باشم میتونم ارشد رو در کانادا فاند بگیرم.


حالا البته با وجود اینکه خیلی امید ندارم ولی نمیخوام انصراف بدم و هنوز دارم روی درسا تمرکز میکنم. ولی به آینده این دانشگاه و معدل حاصل از اون امیدی ندارم


دارم برنامه ریزی میکنم که هر روز وقت زیادی رو روی زبان و مخصوصا جی آر ایی بذارم. چون تنها امیدم به نمرات این آزمونه. وگرنه رزومه خیلی درخشانی ندارم که بگم دانشگاه های امریکا منو به خاطر اون میخوان. امیدوارم بتونم یه نمره خیلی خوبی ازش بگیرم و از شر همه چی تو این مملکت خلاص بشم

تموم شدن امتحانات ترم اول

خب این مطلبی که می نویسم ماله حدوده یک ماهه پیشه. ولی مینویسم که به یادگار بمونه

بعد از اینکه استاد راهنمام رو انتخاب کردم، امتحانات ترم اول شروع شد و بعد دو هفته تموم شد

این امتحانات یکی از تراژدی های من بود. از بین 4 تا استادی که داشتیم 2 استادمون واقعا نخاله و بیشعور هستند. من 4 تا درس داشتم و 2 تا درس رو قبول شدم و اون دوتای دیگه رو افتادم. 

یکی از درس هایی که افتادم واقعا فکر میکردم بالای 16 بشم. واقعا استاد حق ام رو خورد. دو بار بهش گفتم که بررسی کنه ولی تاثیری نداد. حتی بهش گفتم که بابا این درس برای من جبرانی هست و یه 12 بدی اوکیه. ولی بهم 10.5 داد. حالا به دوستم که 0.1 من هم تلاش نکرده بود 16 داد. واقعا دیگه نمیدونم چی بگم از این همه تبعیض.


یک درس دیگه ام هم استاد بهم 5 داد و باعث شد که این ترم مشروط بشم. آخه یکی نیس که بگه تو اگه میخوای بندازی با 11 بنداز که مشروط نشم. از 7 نفری که بودیم 3 نفر رو با 12 پاس کرد و بقیه رو انداخت.


خیلی استادای بیشعوری داریم. و من چندین بار به انصراف فکر کردم. البته الانم فکر میکنم. 

جوری شده وقتی که تو خیابونای تهران راه میرم حالم از همه چی بهم میخوره. از این همه تبعیض و ناعدالتی 


پاسپورتم رو بهم ندادن

قضیه از این قراره که من به شماره پاسپورت نیاز داشتم برای کاری...

و این ماجرا همزمان شده بود با سفر اربعین

منم رفتم هم برای اربعین اقدام کردم و هم گرفتن پاسپورت. چون نیاز به وثیقه نبود خیلی گزینه خوبی بود برام که زودتر پاسپورتم رو بگیرم

بعد یک هفته برگه اربعین ام اومد و خوش بختانه شماره پاسپورت هم داشت و گفتن که بعد یکی دو ماه بعد اربعین هم اصل پاسپورت میاد

گذشت و یکی دو روز پیش رفتم پلیس +10 که چرا پاسپورتم هنوز نیومده؟!

گفتن که قانون عوض شده و دیگه پاسپورت بهت نمیدن

باید برای یه سفر دیگه دوباره اقدام کنی و وثیقه بذاری و بعد مراحل گرفتن پاسپورت دوباره به جریان میفته

حالا منم که از کشور خارج نشدم باید برم اون برگه اربعین رو به اداره گذرنامه بدم و اعلام کنم که بابا من از کشور خارج نشدم و در جریان باشین ، اینم برگه منه! چون الان که رفتم تو سایت نمیشد یه ثبت خروج از کشور جدید ثبت کرد. مثه اینکه باید قبلی تکمیل بشه یه همچین چیزی ...

منم به خیال خودم که خیلی زرنگی کردم موندم...

آخه چرا یه قانونی میذارن و بعد یه ماه بعد عوضش میکنن

اصن نمیشه بهشون اعتماد کرد...


پی نوشت: هنوز که هنوزه کارت ملی جدیدام نیومده. آخه چرا وقتی نمیتونین تولید کنید مردم رو مجبور میکنین که برن ثبت نام کنن و کلی پول بدن.

بعد نکته جالب اینجاست که بانک ها هم کارت ملی قبلی رو قبول ندارن و میگن برو برگه ثبت احوال رو بیار که لااقل رفتی ثبت نام کردی

واقعا من که تحمل این همه ولنگاری اداری رو دیگه ندارم